شهادت حضرت فاطمه(بخش سوم) - فروشگاه اینترنتی جهان کالا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

  مفسرین شأن نزول آیات فوق را دو قضیّه ذکر کرده‏اند.

1 - داستان فوق‏

2 - اینکه یکى از اصحاب پیامبر (ص) گفت: چون پیامبر از دنیا رود من با فلان همسرش ازدواج خواهم کرد، این سخن به آن حضرت رسیده بسیار آزرده شد، پس آیات فوق نازل گردید.

گروهى از مفسران این شأن نزول را ذکر کرده‏اند از آن جمله است طبرى در جامع البیان، و آلوسى در روح المعانى، و ابن کثیر در تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر صحابى مورد شأن نزول آیه را طلحه و همسرى را که در نظر داشته عایشه دانسته است.

با وجود اینکه داستان عمر و سوده بعد از نزول آیه حجاب واقع گردیده به طوریکه در متن حدیث آمده است «بعد ما ضرب الحجاب». در عین حال سوء ادب و شرمنده نمودن و اذیت و آزار ام‏المؤمنین سوده حرم پیامبر را - که موجب آزردگى رسول خدا شده و یکى از اسباب نزول آیه شریفه (و ما کان لکم ان تؤذوا رسول‏اللَّه) حق اذیت و آزار پیامبر (ص) را ندارید - را جزء فضائل عمر و یا به تعبیر دیگر از موافقات عمر به شمار آورده‏اند.

مثلاً آلوسى پس از قبول اینکه کار عمر خلاف ادب و شرمنده نمودن سوده حرم رسول‏اللَّه (ص) و آزردن او است، مى‏گوید:

عمر در این کار عیبى نمى‏دیده، چون گمان مى‏کرده که بر این کار خیر عظیمى مترتب مى‏گردد.

«وذلک أ حد موافقات عمر (ره) وهی مشهورة، وعدّ الشّیعة ما وقع منه من المثالب، قالوا: لما فیه من سوء الأدب وتخجیل سوده حرم رسول اللَّه (صلى الله علیه و سلم) وایذائها بذلک. واجاب أهل السّنة، بعد تسلیم صحة الخبر أنّه (ره) رأى‏ أن لابأس بذلک، لما غلب على ظنّه من ترتب الخیر العظیم... »

تفسیر روح المعانى، ج 22، ص 72.

و نیز بخارى - یا برخى از راویان حدیث - در کتاب وضوء این داستان را چنین توجیه کرده‏اند، که این اهانت و سوء ادب «حرصاً على أن ینزل الحجاب» بوده.

صحیح بخارى، ج 1، کتاب الوضوء، باب 109 خروج النّساء الى البراز.

و حال آنکه خود در تفسیر سوره احزاب گفته است: این داستان پس از نزول آیه حجاب بوده است. همان.

این امر موجب گردیده تا برخى از شارحان بخارى ناگزیر شوند براى جمع بین این احادیث بگویند شاید این داستان مکرّر تحقق یافته است.

«قال الکرمانى: فان قلت: وقع هنا أنّه کان بعد ضرب الحجاب، وتقدم فی الوضوء أ نّه کان قبل الحجاب، فالجواب: لعله وقع مرتین. »

فتح البارى، عسقلانى، ج 8، ص 391.

به هر حال، آنگاه که حکومت در دست پیامبراکرم (ص) بود، و آنان محکوم بودند، بر آن حضرت جرئت مى‏کردند. گاه با آرزوى رحلت پیامبر، خیال ازدواج با همسرش را در سر مى‏پروراندند، گاه با عبارات توهین آمیزى همسران پیامبر (ص) را مخاطب قرار مى‏دادند.

آه، این چه جرئتى وقیحانه است؟ تصور رحلت رهبران دینى براى ارادتمندانشان بسیار دشوار است. آه چه مظلومیتى؟ آه چه غربتى؟

یا رسول‏اللَّه «اصبنا بک یا حبیب قلوبنا فما اعظم المصیبة حیث انقطع عنا الوحى و حیث فقدناک». هنوز 60 بهار از عمر شریف و مبارکت نگذشته بود که تو را درباره همسرانت آزردند ! هواى ازدواج با همسرانت را پس از رحلتت در سر پروراندند ! با جمله‏هاى اهانت آمیز با ناموست سخن راندند ! تا خدا فرمود (وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً)

آه چه جرئتى؟ آیا این قوم پس از آنکه خود به حکومت رسیدند، و فاطمه (س) و اهل‏بیت پیامبر (ص) در ظاهر محکوم و مقهور گردیدند، براى پى‏گیرى اهدافشان جرأت نخواهند داشت؟ چون دختر پیامبر است؟ چون همسر على است؟ چون مصیبت زده است؟ آن هم به بزرگترین مصائب؟ نه، این امور بر جرئت آنان مى‏افزود.

امّا هنوز جاى سؤال است که چرا از شجاعت پیامبر (ص) و على‏ علیه السلام نمى‏هراسیدند و جرأت مى‏کردند؟ یا به تعبیر دیگر، چرا پیامبر و على صلوات اللَّه علیهما از شجاعت و غیرت خود بهره نمى‏گرفتند، تا مخالفان چنان جرأت کنند و بر آنها چیره شوند؟

اولاً: خاندان پیامبر (ص) همانند دیگران نیستند.

آنچه آنان را به عکس العمل وا مى‏دارد فقط امر الهى و رضاى اوست. آنان بر اساس تعصب، غضب، منافع شخصى، دفاع از خود و متعلقات خود حرکت نمى‏کنند. بلکه تنها مدافع دین و تابع وظیفه و امر الهى‏اند.

حضرت على (ع) تنها بر اساس امر و فرمان عمل مى‏کرد، او امر به صبر شده بود، پس امتثالاً لامر اللَّه سبحانه صبر کرد.

ثانیاً: روشن است که اگر به همسر یا مادر و خواهر کسى - هر چند ضعیف و غیرشجاع - هجوم برند، او در خانه نخواهد نشست و به دفاع برمى‏خیزد. امّا اگر بداند که مهاجمین مى‏خواهند با تحریک احساسات، وى را به عکس‏العمل وادارند تا به اهداف شوم خود برسند. اگر شخصى با تدبیر و عاقل و مسلط بر نفس خود باشد هیچگاه دشمن را با عکس العمل به اهدافش نمى‏رساند.

على (ع) مى‏دانست آشوب و جنجال هدف مهاجمین است، تا در پرتو آن امر را مشتبه نموده و فرصت را براى معرّفى حق از على و فاطمه‏ علیهما السلام بگیرد. على با صبر و بردبارى نقشه شوم مهاجمین را خنثى کرد. و با فدا نمودن خود و همسرش، مسؤولیت بزرگ خود را براى حفظ دین ایفا و حجت را تا روز قیامت بر خلق تمام کرد.

و به این ترتیب پرسشهاى فراوانى را پیش‏روى تاریخ قرارداد، که از آن جمله است: چرا خورشید عُمْر فاطمه (س) به آن زودى غروب کرد؟ آیا به مرگ طبیعى بود؟

تهدید به آتش کشیدن خانه در آن تأثیر نداشت؟

آتش‏زدن در خانه چطور؟

در به پهلوزدن چطور؟

سقط جنین و بیمارى پس از آن باعث شهادت نبود؟

اگر اینها نبود؟ یا اینها موجب شهادت نبود؟

پس چرا: همانطور که بخارى ومسلم مى‏گویند: فاطمه (س) تا آخر عمر از ابوبکر قهر بود؟

« فغضبت فاطمة بنت رسول اللَّه (ص) فهجرت ابابکر فلم تزل مهاجرته حتى توفّیت ».

صحیح بخارى، ج 2، ص 504، کتاب الخمس، باب 837، ح‏1265.

« فوجدت فاطمة على ابى بکر فى ذلک فهجرته فلم تکلّمه حتّى‏ توفّیت. »

همان، ج 3، ص 252، کتاب المغازى، ب 155 غزوه خیبر، حدیث 704. و صحیح مسلم، ج 4، ص 30، کتاب الجهاد و السیر، باب 15، ح 52.

 ‏ چرا در بخارى آمده است: فاطمه (س) پنهان بخاک سپرده شد؟

«فلمّا توفّیت دفنها زوجها علىٌّ لیلاً ولم یؤذن بها أبابکر وصلّى‏ علیها. »

همان.

چرا چنانکه بخارى نقل کرده: نیمه شب دفن گردید؟

همان. ‏

چرا قبر تنها یادگار پیامبر (ص) هنوز مخفى است؟ چرا پس از گذشت سالها از این ماجرا، مسلم آورده‏ است که: على (ع) ابوبکر و عمر را کاذب، آثم، غادر و خائن مى‏دانست؟

قال عمر لعلى وعباس: « فرأیتماه (ابابکر) کاذباً آثماً غادراً خائناً... فرأیتمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً... »

 صحیح مسلم، ج 4، ص 28، کتاب الجهاد و السیر، باب 15 حکم الفئ، حدیث 49.

شاید اگر پس از آنچه بر فاطمه (س) گذشت على (ع) بپامى‏خاست و با ضاربین و قاتلین فاطمه (س) درگیر مى‏شد. امروز تحریف گران تاریخ مى‏گفتند على براى گرفتن حکومت به نبرد پرداخت و در زد و خوردها و درگیریها فاطمه کشته شد و على (ع) قاتل فاطمه است. دیگر پاسخ سؤالات فوق چنین روشن نبود.

این قبیل امور از تحریف گران تاریخ بعید نیست، چه اینکه انکار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) کمتر از این نمى‏باشد. تحریف گران تاریخ، توجیه کنندگان حقایق، در مورد شهید جنگ صفین، عمّار یاسر، که پیامبراکرم (ص) فرموده بود: « یقتله الفئة الباغیة»:

« فراه النّبیّ (صلى الله علیه و سلم) فینفض التّراب عنه ویقول: تقتله الفئة الباغیة ویح عمّار یدعوهم الى الجنّة ویدعونه الى النّار»

صحیح بخارى، ج‏1، ص‏254، کتاب الصّلاة، باب 304، التعاون فى بناء المسجد.

تو را گروهى سرکش به شهادت مى‏رسانند.

 چون صدور این حدیث از پیامبراکرم (ص) مورد اتفاق بود، و قابل انکار نبود، و یکى از ادلّه روشن بغى و بطلان قاتلین عمّار و رهبرشان بود، آنانکه براى دفاع از معاویه از هیچ مکابره‏اى روى گردان نبودند، روز را تاریک و شب را روشن معرفى مى‏کردند، مگر نگفتند على قاتل عمّار است؟ چون وى را به جنگ آورده است؟ ! غافل از اینکه پیامبر اکرم (ص) در ادامه سخنش فرموده بود:

«یدعوهم الى الجنّة و یدعونه الى النار »

همان

عمّار آنان را به سوى بهشت مى‏خواند و آنان عمّار را به سوى آتش دعوت مى‏کنند.

 و به این وسیله پیامبر اکرم (ص) مخالفان على (ع) و رهبرشان را مصداق آیه شریفه:

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ

سورة القصص، آیة 41.

قرارداد.

 



تاریخ : پنج شنبه 91/1/17 | 12:19 عصر | نویسنده : فروشگاه اینترنتی جهان کالا | نظر