منظور از یک زن سنتی ،زنی نیست که بافتنی می بافد ،بلکه زنی است که بافتنی بافتن را یکی از کارهای لازم زنانه می داند که چنانچه زنی آن را بلد نباشد در خور سرزنش است.اما زن مدرن بافتنی می بافد تا یک کار هنری کرده باشد. بین دو روش سنتی و مدرن ،هیچ کدام نه تایید شده اند و نه قابل رد و تکذیب .بلکه هر دو معایب و محاسنی دارند که اگر از هر کدام خوبهایش را اتخاذ کنیم بهتر است . سنتی و مدرن بودن ربطی به گذشته و حال ندارد .لزوما کسانی که در قدیم زندگی می کردند، همه سنتی نبودند و کسانی که امروزه مثلا در یک برج بلند در تهران زندگی می کنند ،مدرن نیستند.ضمن آنکه نه سنتی بودن ارزشمند است نه مدرن بودن .بلکه خوشبخت بودن و درست زیستن ارزش است. هدف از این مقاله نیز طرح دو نوع طرز فکر در زندگی است تا با قیاس آن بتوانیم بهترین راههای زیستن را انتخاب کنیم. سنتی ها بیشتر اسیر غالبها و رسم و رسوماتند. انعطاف پذیری کمتر ولی جدیت و مقاومت بیشتری دارند .در بین سنتی ها کمتر کسی پیدا می شود که جرات غالب شکنی و ابداع طرحی نو برای زندگی داشته باشد .اما مدرنها جسورتر و خلاق ترند .همین جسارت، اگر چه توانسته خیلی از قید و بندهای غیر ضروری را از دست و پای زندگیشان باز کند تا راحتتر به فعالیتهای مفید بپردازند ،از میزان خویشتنداری و مدارای آنها با دیگران نیز کاسته است .لذا قطع روابط فامیلی و عدم رسیدگی به اقوام را در بین مدرنها بیشتر شاهدیم. مدرنها باید ضرورت با هم زیستن و مدارا را درک کنند تا از پیوندهای فامیلی بهتری برخوردار باشند.می توانند به جهت حفظ احترام دیگران و پرهیز از اختلافات تفرقه افکن ،در رسیدن به خواسته های غالب شکن خود با احتیاط و آهستگی حرکت کنند تا دیگرانی که هنوز به درک و رشد کافی در آن زمینه نرسیده اند به جای آنکه مقابلشان بایستند ،همراهشان شوند. سنتی ها به تفکیک کارهای زنانه و مردانه اهمیت زیادی می دهند.نمی گوییم مرد سنتی در خانه به همسرش کمک نمی کند .می کند اما آن را لطفی به همسر می داند .در حالیکه در خانواده مدرن معمولا کارها ،جنبه ی زنانگی و مردانگی ندارند ، هر کدام به اندازه ی همت و حوصله خود در انجام کارهای خانه دخالت می کنند. لذا اگر در یک خانواده سنتی ،مرد منتظر است همسرش برای او چای بیاورد، در یک خانواده به روز، چای آوردن نوبتی یا امتیازی است؛ یعنی روزی که کار مرد زیاد بوده، زن خود را موظف به آوردن چای می داند. لذا اگر چه در این زمینه مدرنها بهتر از سنتی ها رفتار می کنند،اما همین عدم تفکیک و تشخیص وظایف باب جدیدی برای اختلاف و بحث و جدل در زندگی مدرنها باز کرده است . از مقایسه ی این دو مدل می توان نتیجه گرفت سنتی ها در تفکیک نقشها بهتر عمل کرده اند و مدرنها در داشتن ارتباطهای عاطفی تر. تفکیک نقشها در بین سنتی ها در جهت تقویت ویژگیهای زنانگی و مردانگی پیش رفته است. با رعایت فاصله های زنانگی و مردانگی می توان از فاصله های عاطفی کم کرد و یکدیگر را در جهت بازسازی نقش مخصوص خود در زندگی یاری کرد.هر اندازه که زن به داشتن نقشهای زنانه و مادرانه خود بیشتر اهمیت بدهد ،مرد هم نقشهای مردانه اش را جدی تر می گیرد و به وظایفش مقید تر می شود. زنی که مثل یک مرد به انجام فعالیتهای شغلی می پردازد و به خانه داری توجهی با ظرافتهای فکری زنانه ندارد ،خانه اش جز یک ساختمان نیست. مرد با کلاس امروزی ،اگر چه از ادبیات کلامی موثرتری برای برقراری ارتباط با زنها برخوردار شده است اما آن هیبت و اقتدار مرد سنتی را از دست داده است مرد امروزی انعطاف پذیری بیشتری نسبت به همسر خود نشان می دهد اما مانند مرد سنتی خود را مسئول حمایت و تامین نیازهای زن نمی داند و بعضا از زنش انتظار کار کردن و پول درآوردن دارد. بهتر این است که اولویت در انجام کارهای خانه با زنان باشد و اولویت در تامین خرجی خانواده با مردان باشد .اما مرد هر وقت فرصت دارد به زن کمک کند و زن هم به تناسب توان مالی اش برای خانواده اش فداکاری کند. از زن و شوهر های مدرن هم باید یاد بگیریم چگونه از نیروی کلمات در جهت داشتن گفتگوهای موثر استفاده کنیم.و یاد بگیریم با رعایت برخی مراسم عاطفی مثل تولد ها و روزهای خجسته زندگی لحظاتی را برای ابراز محبت در زندگی به وجود بیاوریم و زندگی را با همین عشق ورزیهای کوچک ،زیبا و دلنشین کنیم. منبع :ritm.rozblog.com
از زن و شوهر های مدرن هم باید یاد بگیریم چگونه از نیروی کلمات در جهت داشتن گفتگوهای موثر استفاده کنیم.و یاد بگیریم با رعایت برخی مراسم عاطفی مثل تولد ها و روزهای خجسته زندگی لحظاتی را برای ابراز محبت در زندگی به وجود بیاوریم و زندگی را با همین عشق ورزیهای کوچک ،زیبا و دلنشین کنیم
زن و شوهر سنتی
بدیها و ظلمهای خانوادگی سنتی ها و مدرنها هم با هم تفاوتهای آشکاری دارد.در خانواده های مد روز ،خیانت به همسر و فرار از زیر بار مسئولیت خانواده بیشتر دیده می شود در عوض خرده جنایت های خانواده های سنتی بیشتر در محدوده خشونت نسبت به همسر و فرزندان و کم کردن آزادی آنهاست ..... .
توی زندگی خانوادگی گاهی یه شرایط یا موقعیت هایی پیش میاد که طرفین دیگه خودشون نمی تونن مشکل رو حل کنند. یا اگه هم بتونن یا خیلی طولانی می شه یا خیلی پر هزینه.
به خاطر همین بهتره که در ارتباط با اون مشکل به یه مشاور خبره و امین مراجعه کنند.
ولی معمولا خیلی از افراد- مخصوصا آقایون- از مراجعه به مشاور یا می ترسند یا اگه هم نمی ترسند خودداری می کنند؛ که این کارشون معمولا ارتباطات خانوادگیشون رو به نحو شدیدی تحت تاثیر قرار می ده.
مثلا خانم خونه در یه جایی از زندگیش احساس ناراحتی یا نارضایتی می کنه. ترفند های مختلف رو به کار می بنده تا با شوهرش مشکل رو حل کنند ولی هیچ کدوم جواب نمی ده. خلاصه بعد از کلی پیگیری و این در و اون در زدن پیش یه مشاور می ره. و از اونجایی که مشاوره یک طرفه روندش شاید کند باشه و نتیجه دهیش محدود، لازمه که شوهر اون خانم هم توی جلسات شرکت کنه. این جاست که آقایون وقتی پیشنهاد مراجعه به مشاور رو می شنون احساس می کنن که موقعیتشون تو خطره. مثلا فکر می کنند که این پیشنهاد به معنی اینه که : تو عرضه اداره خونواده رو نداری. تو نمی تونی منو ارضا کنی. همه مشکلات تقصیر توئه. تو نیاز به اصلاح داری. اصلا تو مشکل داری و...
و در شکل پیچیده ترش پیش خودشون تصور می کنند که همسرشون اونا رو به اختلال روانی و دیوونگی و اینجور چیزا متهم کرده.
در صورتی که اصلا اینطور نیست. فرآیند مشاوره به خاطر اینه که وقتی زن و شوهرها توی یه حصار یا یه بن بست گیر می افتند، یه کسی که تخصص این کار رو داره، بتونه با آموزش هایی که به اونها می ده، راه بیرون رفتن از اون بن بست رو بهشون نشون بده. یا به واسطه بررسی مشکلات معمول زندگی ریشه اصلی اونها رو بخشکونه. کاری که شاید برای یه مشاور حرفه ای چند جلسه بیشتر طول نکشه ولی ما اگه خودمون بخوایم اقدام کنیم احتمالا به این زودی ها به نتیجه نمی رسیم.
یه داستان معروفی هست که یه وقتی یه کشتی خراب شد و دیگه قادر به حرکت نبود. رفتند یه آقایی رو آوردند که ببینه مشکل چیه. ایشون اومد و یه چند ساعتی توی موتورخونه کشتی هی به جاهای مختلف نگاه کرد و یه چیزایی نوشت و حساب کتاب کرد و گفت: یه چکش بیارید. وقتی آوردند رفت بالا سر یه قطعه و چند تا ضربه چکش بهش زد و گفت که درست شد. رفتند دیدند بله درست شده. گفتند: خیلی خب دستمزد شما چقدر می شه؟ مثلا گفت که:10میلیون تومن. گفتند که: ای بابا! برای همین چهار تا ضربه چکش؟ 10 میلیون؟ لطفا صورتحساب بدید. اون آقا صورتحساب رو نوشت به این صورت که:
دستمزد زدن چند ضربه چکش:1000 تومن.
دستمزد تشخیص این که این چند ضربه رو کجا باید زد:9،999،000 تومن.
بعضی وقتا مشکلات ما هم همین طوره. خیلی راه حلش پیچیده نیست، ولی برای پیدا کردن همون هم نیاز به متخصص هست.
پادشاهی پس از اینکه بیمار شد گفت: «نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی می دهم که بتواند مرا معالجه کند»
تمام آدم های دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک ندانست.
تنها یکی از مردان دانا گفت : که فکر می کند می تواند شاه را معالجه کند، اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید، پیراهنش را بردارید و تن شاه کنید، شاه معالجه می شود.
شاه پیک هایش را برای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد. آن ها در سرتاسر مملکت سفر کردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند. حتی یک نفر پیدا نشد که کاملا راضی باشد.
آن که ثروت داشت، بیمار بود.
آن که سالم بود در فقر دست و پا می زد، یا اگر سالم و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت. یا اگر فرزندی داشت، فرزندانش بد بودند.
خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند. آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبه ای محقر و فقیرانه رد می شد
که شنید یک نفر دارد چیزهایی می گوید.
« شکر خدا که کارم را تمام کرده ام. سیر و پر غذا خورده ام و می توانم دراز بکشم و بخوابم! چه چیز دیگری می توانم بخواهم؟»
پسر شاه خوشحال شد و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند و پیش شاه بیاورند و به مرد هم هر چقدر بخواهد بدهند.
پیک ها برای بیرون آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند، اما مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که پیراهن نداشت!!!.
لئو تولستوی
دغدغه دیرین دین مداری
انسان در طول تاریخ حیات اجتماعی اش از انواع انحرافها و آسیبهای اجتماعی رنج برده وهمواره در جستجوی علل و عوامل رهایی ازآن بحرانها بوده است. مطالعات جامعه شناختی و آسیبهای اجتماعی در چند دهه اخیر بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفته و درسهایی را با عنوان آسیب شناسی اجتماعی و جامعه شناسی انحرافها در برخی از رشته های دانشگاهی گنجانیده است. ناهنجاریهای اجتماعی کمتر از بیماریهای جسمانی نیستند، به همین دلیل شناسایی آنها و علل و عوامل و انگیزه های به وجود آمدن آنها و نیز راههای پیشگیری آنها لازم است. انقلاب اسلامی ایران به عنوان مهمترین پدیده اجتماعی معاصر نیز از آسیبهای اجتماعی و بحرانهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و دینی در امان نیست و پیگیری، پیشگیری و درمان آنها بدون شناسایی میسر نخواهد بود. مقاله ای که پیش روی شماست با عنوان آسیب شناسی دینی انقلاب اسلامی ایران تنها به برخی از آسیبهای مربوط به معارف دینی که در جامعه رواج یافته و منشأ انحرافهای اجتماعی شده است، اشاره می کند و سایر آسیبهای دینی و اجتماعی را از قلمروی بحث خود خارج می سازد.
1. مفهوم آسیب شناسی اجتماعی
آسیب شناسی اجتماعی مفهوم جدیدی است که از علوم زیستی به عاریه گرفته شده و مبتنی بر تشابهی است که دانشمندان بین بیماریهای عضوی و انحرافهای اجتماعی قائل می شوند. در واقع با شکل گیری و رشد جامعه شناسی در قرن نوزدهم میلادی بهره گیری از علوم مختلف برای بیان فرایندهای اجتماعی معمول شد و در نتیجه بسیاری از اصطلاحات و واژه های رایج در علوم دیگر چون زیست شناسی، علوم پزشکی، زمین شناسی و مانند آن در جامعه شناسی نیز به کار گرفته شد.
آسیب شناسی در اصطلاح علوم طبیعی عبارت است از مطالعه و شناخت ریشه بی نظمی ها در ارگانیسم انسانی، بنابراین در مشابهت کالبد انسانی با کالبد جامعه اصطلاح آسیب شناسی اجتماعی Social Pathology برای مطالعه و ریشه یابی بی نظمی های اجتماعی و انحرافها و بیماریهای اجتماعی بکار می رود.
2. مفهوم آسیب شناسی دینی
با توضیح و تبیین آسیب شناسی اجتماعی روشن می گردد که آسیب شناسی دینی درصدد مطالعه و شناخت و پیشگیری و کجروی و جلوگیری از بازگشت مجدد بحرانهایی است که با انتظارهای دینی، جامعه دینی ایران و ماهیت دین اسلام سازگاری ندارد، توضیح مطلب آنکه آسیبها و بحرانها و به تبع پیشگیری و درمان آنها به دو شاخه تعلق دارد، نخست به ماهیت دین و دوم به وجود دین. ماهیت دین عبارت است از آنچه از ناحیه پیامبر و پیشوایان دینی به ما رسیده است، حقایق، معارف و احکامی که به صورت متن و نص ظاهر شده اند. اما وجود خارجی دین عبارت است ازآنچه در جامعه جریان پیدا می کند و نهادهای اجتماعی و روابط میان دینداران را پدید می آورد. موافقان و مخالفان و مذاهب مختلف و غیره را تحقق می بخشد. البته این حقایق و امور خارجی گر چه منسوب به دین اند، ولی تنها زاییده ماهیت دین نیستند و دهها عامل فرهنگی، اجتماعی و روانی نیز بر آنها تأثیر می گذارند.
ماهیت دین اسلام به لحاظ اعجاز قرآنی از انحراف و اعوجاج مصون بوده و لکن از ناحیه روایات مبتلا به دروغ پردازان و راویان جعال و کذاب می باشد. به همین دلیل عملیات، آسیب شناسی به طور جدی و عمیقی نسبت به روایات بخصوص مأثوراتی که در اختیار عامه مردم قرار دارند لازم و ضروری است.
آسیب شناسی در باب ماهیت دینی به معنای معرفت دینی و درک عالمان و اندیشمندان دینی از دین نیز از اهمیت خاصی برخوردار است، تاریخ معرفت دینی گواه بر حضور اندیشه های باطل و خرافی و غیر مطابق با متون دینی و تفسیرهای به رأی در میان معارف دینی می باشد که باید به اصلاح و حذف آنها پرداخت و در بازفهمی و کسب معارف صحیح دینی تلاش مجدد نمود. گاه ماهیت دین و معرفت دینی از آسیبهای دینی در امان است، ولی جامعه دینی از حقیقت دین و مراکز و نهادهای دینی و روابط اجتماعی متدینان از معارف اصیل دینی فاصله گرفته اند، به نام دین به سوء استفاده ها و تصمیم گیریهای نادرست مشروعیت می بخشند و در یک کلام جامعه، مصداق کلام سرور شهیدان می گردد که فرمود: انسانها بندگان دنیایند و دین آویز زبان آنان است و تا وقتی معیشت شان از راه دین بگذرد، با آن بازی می کنند، ولی همین که امتحانهای دشوار پیش آید دین داران کم می شوند. (تحف العقول)
وقتی سخن از آسیبهای جامعه دینی و وجود خارجی دین می رود، تنها جامعه عوام مد نظر گرفته نمی شود جوامع و نهادهای خواص از جمله نظامیان، دانش پژوهان، دانشگاهیان، روحانیون، حاکمان و... نیز مورد نظر است.
3. آسیب شناسی معرفت دینی
اندیشمندان ومتفکران اسلامی معاصر از جمله سید جمال الدین اسد آبادی، اقبال لاهوری، شریعتی، آیة ا... مطهری، علامه طباطبایی و همچنین بسیاری از محققان پیشین از جمله علامه حلی، خواجه نصیر طوسی، ابن سینا، فارابی، غزالی و... در این مسیر گام برداشته، از انحرافهای فکر دینی جلوگیری کرده و به دفاع از اندیشه اصیل دینی پرداخته اند. برای نمونه مرحوم مطهری اعتقاد غلط نسبت به مفاهیمی همچون معاد، شفاعت، تقیه، انتظار فرج، صبر، سیستم اخلاقی اسلام، حکومت اسلامی، اقتصاد اسلامی، قوانین جزایی اسلام، حقوق زن در اسلام، قوانین بین المللی اسلام را منشأ انحطاط مسلمانان معرفی می کرد و آسیب شناسی در این قلمرو را ضروری می دانست. ( استاد مرتضی مطهری، انسان و سرنوشت، ص20)
سید جمال الدین اسد آبادی نیز در مقالات جمالیه و عروة الوثقی مهمترین پرسش خود را در علت یابی انحطاط مسلمانان جستجو می کرد و معارف غلط و ذلیلانه در حوزه دین و ذلت و ضعف مسلمانان را پاسخ آن می دانست و به همین دلیل کلید حل معضلات مسلمانان را حضور علمای جلیل و سلاطین مقتدر معرفی می کرد.
جامعه ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران گرفتار دو آسیب مهم در معرفت دینی شده است، نخست سکولاریزم و نفی حضور اجتماعی دین و به حاشیه راندن آن از صحنه فعالیتهای اجتماعی و دوم اندیشه جامعیت دین و حضور تمام عیار آن در همه صحنه های فردی و اجتماعی و به حاشیه راندن علوم تجربی و اندیشه های عقلی. توضیح مطلب آن است که متفکران ایرانی در باب قلمرو و انتظار بشر از دین به دو دسته اساسی منشعب می شوند نخست دسته ای که پاسخ هر پرسشی را از درون دین جستجو می کند و بهره ای از واقعیت برای دو ابزار دیگر شناخت یعنی حس و تجربه قایل نمی شود، این رویکرد در دوران قاجاریه و قبل از آن طرفداران فراوانی داشت متفکرانی همچون غزالی بر این عقیده اصرار داشتند. دسته دوم نقطه مقابل رویکرد نخست بوده و به حذف دین از زندگی اجتماعی و لاغر نمودن آن تأکید می ورزیدند بسیاری از قلم بدستان دوران قاجاریه با ورود تمدن غرب به جامعه ایران بخصوص پس از شکست ایران در جنگ با روس میزبان این فرآیند فکری یعنی سکولاریزم شدند، این گروه با دیدن پیشرفت و تمدن مغرب زمین شیفته بی چون و چرای غرب شدند و بدون توجه به بنیادهای فکری و نظری این فرآیند، دینداری و حضور اجتماعی دین را عامل عقب ماندگی مسلمانان قلمداد کردند و با اعزام دانشجویان به اروپا، محصول نامیمونی چون روشنفکری سکولار با دایگی انگلیس و فرانسه در سرزمین ایران پدید آمد. میرزا آقا خان، احمد روحی، افضل الملک، رجبعلی آخوند زاده، فروغی، صادق هدایت و... از این طیف گسترده اند. این جریان با پیروزی انقلاب اسلامی کمرنگ و تا حدودی ناپدید شد، اما در سالهای اخیر این فکر با رنگ و لعاب دینی پا به عرصه اندیشه دینی نهاده و بخش وسیعی از نسل جوان را به خود جلب کرده است.
به نظر نگارنده این تفکر که همان سکولاریسم اسلامی و دینی نام دارد و تأییدات درون دینی نیز بر آن نهاده می شود، مهمترین آسیب بر انقلاب اسلامی ایران است، برای اینکه احیاگران دینی از سید جمال الدین و شیخ محمد عبده و رشید رضا گرفته تا شریعتی، مطهری و در رأس همه متفکران امام خمینی(ره) حذف دین از صحنه اجتماع و آمیختگی تفکر خالص و ناخالص یا سره از ناسره در اندیشه دینی را عامل عقب ماندگی مسلمانان معرفی می کردند و به همین دلیل ایدئولوژی کردن دین و حضور آن در صحنه اجتماع توسط مرحوم شریعتی و مطهری مطرح شد و اندیشه ولایت مطلقه فقیه و حکومت دینی توسط حضرت امام(ره) بسط و گسترش پیدا کرد. نکته قابل توجه اینکه نباید از طیف دیگر یعنی اسلام شناسان بی درد غفلت کرد متدینانی که با بی توجهی به مقتضیات و نیازهای زمان در اندیشه سنتی خود فرو رفته و نه درد عقب ماندگی مسلمانان را احساس می کنند و نه به درمان آن می پردازند.
منابع:
1- مرتضی مطهری: انسان و سرنوشت
2- جامعه شناسی کجروی
3- ساموئل کینگ: جامعه شناسی، ترجمه مشفق همدانی
4- محمدحسین فرجاد: آسیب شناسی اجتماعی و جامعه شناسی انحرافها
عادت های بد از عوامل منفی در زندگی هستند. اغلب آنها خواسته یا ناخواسته موانعی برای پیشرفت در امور به حساب می آیند. مواردی مانند عادت های بد غذایی، مصرف سیگار، اعتیاد به اینترنت، خواب نامنظم و... از این دست هستند.
عادت های بد از عوامل منفی در زندگی هستند. اغلب آنها خواسته یا ناخواسته موانعی برای پیشرفت در امور به حساب می آیند. مواردی مانند عادت های بد غذایی، مصرف سیگار، اعتیاد به اینترنت، خواب نامنظم و... از این دست هستند. تغییر این موارد ساده نیست و ممکن است خود شما در تلاش برای تغییر یا حذف یک عادت بد، بارها شکست خورده باشید. اما آیا راه حلی برای رفع این مشکل وجود دارد؟ آیا می توانیم راهی برای جایگزین کردن عادت های خوب پیدا کنیم؟در ادامه این مطلب، برخی روش ها را که می توانند در تغییر دادن یک عادت به ما کمک کنند با شما به اشتراک گذاشته ایم که مطمئناً با مطالعه آنها تجارب مفیدی را کسب خواهید کرد.
روی چند عادت به صورت همزمان تمرکز نکنید: نگاهی به خودتان بیاندازید. ببینید چند عادت بد را می توانید در خصوص خودتان برشمرید؟ مطمئناً همین که قصد خواندن این مطلب را کرده اید، یعنی عاداتی هستند که می خواهید از شرشان خلاص شوید و آن را با نمونه های بهتری جایگزین کنید. اما به یاد داشته باشید که حتی تغییر یک عادت هم کار آسانی نیست، چه برسد به تغییر چند تای آنها به صورت همزمان. هیچ یک از ما امکان تغییر همزمان چندین عادت بد را نداریم. در واقع تصور اینکه می توانیم روی سه یا چهار عادت به صورت همزمان تمرکز کرده و آنها را بهبود بخشیم، خیالی باطل است. بهتر است تغییر دادن را کم کم و یک به یک پیش ببرید.
لقمه را بزرگتر از دهان خود برندارید: حالا که تصمیم گرفته اید یک عادت را انتخاب و آن را تغییر دهید، بهتر است آرام پیش بروید و انرژی خود را به درستی برای تمام مسیر تقسیم کنید. اگر قصد دارید از امشب دویدن را (به عنوان یک عادت خوب) آغاز کنید، بهتر است زیاد به خودتان فشار نیاورید. وقتی نمی توانید 5 دقیقه به راحتی بدوید، چگونه می خواهید از شب اول 30 دقیقه دویدن را امتحان کنید؟ فشاری که پس از آن باید تحمل کنید، شما را از ادامه کار (دویدن در شب) منصرف می کند و هیچگاه به هدفتان (که تناسب اندام است) نمی رسید.اگر به کتاب خواندن عادت ندارید، به جای اینکه تصمیم بگیرید از امروز شروع کنید و یک شبه 200 صفحه کتاب بخوانید، با 10 صفحه کتاب شروع کنید و هر شب یکی دو صفحه به برنامه خود اضافه کنید. بدین ترتیب بعد از مدت کوتاهی متوجه می شوید هر شب با اشتیاق 50 تا 100 صفحه کتاب می خوانید. در حالی که قبل از آن حتی تحمل 20 صفحه را هم نداشته اید. بدین ترتیب به راحتی یک عادت خوب برای خودتان ساخته اید.
الزاما نباید با چیزهایی که دوستشان ندارید مقابله کنید: عادت های خوب کارهایی هستند که باید آنها را به دلایل اصولی انجام دهید. این عادت ها در پیشرفت شما نقش مثبتی ایفا می کنند. فرقی نمی کند که شما از آنها لذت ببرید یا از انجامشان احساس تنفر کنید. به عنوان مثال برای یک بچه مدرسه ای شاید مدرسه رفتن بیش هر چیزی نفرت انگیز باشد، اما این مساله به هیچ عنوان دلیلی موجه بر این نیست که او بهتر است به مدرسه نرود. سعی کنید با کارهایی که از آنها لذتی هم نمی برید کنار بیایید تا آنها را به عاداتی خوب تبدیل کنید. تصمیم خود را به کسی نگویید: دلیلی وجود ندارد به هر کسی که از راه می رسد بگویید که در حال تغییر چه عادتی هستید. این باعث می شود که خودتان زیرش بزنید. ضمن اینکه بعداً بخاطر اینکه نتوانسته اید به خواسته خودتان عمل کنید، در برابر فردی که از تصمیم تان آگاه است احساس شرم می کنید.
از راه صحیح وارد شوید: فرض کنید که تصمیم می گیرید از امروز دویدن را شروع کنید و فقط هم انجامش دهید. بدین صورت فقط یک تصمیم کوچک گرفته اید و بدون هدف تعیین شده و کافی به سمتش رفته اید. این روش خوبی برای ایجاد یک عادت نیست. شما باید در قبال آن تصمیم، هدف و تعهد ایجاد کنید. حتی شاید لازم باشد برای خود پاداشی تعیین نمایید. هدف، تعهد و پاداش، محرک هایی ضروری برای تبدیل کردن یک رفتار خوب به یک عادت تاثیر گذار هستند. در غیر اینصورت اگر موفق هم بشوید، به سرعت عادت بد قبلی باز می گردد و جایگزین عادت جدید می شود.
مقایسه نکنید: موفقیت دیگران را با خودتان مقایسه نکنید. اگر کسی از نظر شما به نقطه خوبی رسیده، از کجا معلوم که شما نتوانید؟ از کجا معلوم که دانسته های شما بیشتر از او نباشد؟ چرا فکر می کنید که باید حتماً از او یاد بگیرید؟ فکر کردن به موفقیت های دیگران در اغلب اوقات چیزی به جز عقب انداختن خود شما نیست.
بیش از حد به دنبال انگیزه نباشید: تعیین هدف و ایجاد تعهد می توانند در ایجاد یک عادت خوب در ما تعیین کننده باشند؛ با این حال برای ساختن یک عادت، الزاماً نیازی به یک منبع انگیزشی فوق العاده ندارید. نظم و انضباط نیز اهمیت زیادی دارند. هر چقدر هم که برای چیزی انگیزه داشته باشید، اگر نتوانید در انجام دادنش نظم کافی داشته باشید، موفقیتی در کار نیست.
به خودتان فرصت بدهید؛ کمی پرهیزکار باشید: می خواهید خودتان را به خوردن غذاهای سالم عادت دهید، اما همه جا پر از تنقلات و خوردنی های خوشمزه است؟ آیا تمام مسیر پر از رستوران های رنگارنگ و خوراکی ها است؟ درست است. اما شما هدفی دارید و برای رسیدن به آن باید بتوانید از این موارد چشم پوشی کنید. اگر نتوانید پرهیزهای غذایی کافی را در خود اعمال کنید، بهتر است از فکر تغییر عادات بد غذایی تان هم بیرون بیایید. پس بیدار شوید و در عادت های بدتان غوطه ور نمانید. موارد ذکر شده راه هایی مطمئن برای شکست دادن عادت های بد هستند. پیشنهاد می شود همه آنها را امتحان کنید تا از شر عادت های بد در امان بوده و آنها را با چیزهای خوبی که شما را به سمت پیشرفت سریعتر می برند، جایگزین کنید.
فقر، تورم، بیکاری، محرومیت های اقتصادی و افزایش افسارگسیخته هزینه معیشت از جمله عواملی است که می تواند فرد را برای تامین نیازهای اقتصادی به سمت رابطه ای ناسالم، بزهکاری یا یک خشونت سوق دهد.
زرق و برق های دنیای امروز، تجمل گرایی، توقعات بالا از زندگی، در کنار وضع نامناسب اقتصادی و معیشتی تضادهایی را در فرد به وجود می آورد که گاهی برای دستیابی به خواسته ها مجبور به تن دادن به انحرافاتی می شود که ابتدا به صورت موقت جلوه می کند ولی به مرور زمینه ساز جرایم و خشونت های دائمی می شود.
البته هرگز نباید فراموش کرد این گونه مشکلات در مورد همه فقرا و مرفهان صدق نمی کند و افرادی از این دو قشر درگیر این نوع رابطه یا دیگر آسیب های اجتماعی می شوند که زمینه های آسیب زای دیگری مانند مسائل روانی، شخصیتی، خانوادگی، مذهبی و فرهنگی را نیز دارند.
ما در آموزه های دینی داریم اگر فقر از دری وارد شود، ایمان از دری دیگر خارج می شود و تاکید بر این موضوع نشان دهنده اهمیت آن است که برای بروز جرم، بسترهای خیزش و ایجاد باید وجود داشته باشد و فقر یکی از مهم ترین آنهاست.
تحلیل های جهانی بیانگر آن است که آسیب های اجتماعی و جرایم مربوط نظیر خشونت درون خانواده، طلاق، اختلافات خانوادگی، کودکان کار، زنان خودسرپرست، شرکت های هرمی، سرقت، بزهکاری، خودکشی، اعتیاد، روان پریشی، مشروبات الکلی، اعتیاد به ماهواره و فضای مجازی مستهجن، ترک تحصیل نوجوانان، دختران فراری، زنان متکدی و بی خانمان، کودکان، سکونتگاه های غیرمجاز، چک های برگشتی، قانون گریزی، ناآرامی های اجتماعی، فساد اداری و مالی و شیوع ارتشا و اختلاس همه می تواند ریشه در بحران های اقتصادی افراد و خانواده ها داشته باشد.
البته مسلما فاکتورهای دیگر نیز موثر هستند ولی در بیشتر آسیب های اجتماعی رد پای مسائل اقتصادی را بوضوح می توان دید.
امروز اگر سروسامانی به وضع اقتصادی کشور داده نشود، بی گمان شاهد آن خواهیم بود که آسیب های اجتماعی وارد خانواده ها شده و دیگر، پدیده ای پنهان و حاشیه ای نخواهد بود.
شهر و روستا، پیر و جوان، زن و مرد با شدت و ضعف متفاوت در معرض آسیب های اجتماعی قرار دارند.
آسیب های اجتماعی، مرگ تدریجی انسان ها را در پی دارد و در گام بعدی به یک معضل امنیتی و انتظامی تبدیل خواهد شد و باید در انتظار زیرزمینی شدن آسیب های دیگر نیز باشیم.
براساس گزارش های وزارت رفاه و تامین اجتماعی حدود 11 میلیون پرونده قضایی ثبت شده و دو میلیون معتاد داریم که 19 هزار و 700 نفرشان پرونده قضایی دارند.
سال 91، ازدواج از 9.5 درصد رشد منفی و طلاق، از 6.2 درصد رشد مثبت نسبت به سال 90 برخوردار بوده است.
اکنون 35 درصد مراجعات به مراکز مددکاری اجتماعی به دلیل خشونت های خانگی بوده در حالی که بسیاری از خشونت های خانگی همچون خشونت های جنسی به علت تابو بودن، پنهان می ماند.
ورودی زندان ها سالانه 600 هزار نفر است آن هم در حالی که معتادان و مجرمان مالی سبک زندانی نمی شوند. 12 درصد مردان و پسران ما لوازم آرایش زنانه مصرف می کنند و ارتباط کلامی خانواده ها به 17 دقیقه در روز کاهش یافته است.
اینها همه زنگ خطرهایی است که به صدا درآمده تا هوشیاری سیاستگذاران حوزه اقتصادی را به خود جلب کند.
بیکاری بسیاری از فارغ التحصیلان دانشگاهی، روند فرآینده رشد طلاق و کاهش ازدواج، افزایش چند برابری جمعیت سیگاری در زنان، افزایش خرید و فروش اعضای بدن، کاهش سن اعتیاد به 15 تا 16 سال و کاهش جمعیت فعال و رشد فعالیت های غیررسمی و مشکلات اجتماعی دیگر، براحتی می تواند از طریق سیاستگذاری های اقتصادی از بین برود.
اگر مشکلات اقتصادی نباشد و پدران و مادران مجبور نباشند چندشغله بوده یا ساعات طولانی را سر کار باشند، به طور قطع وقت بیشتری برای رسیدگی به امور فرزندان خود دارند.
هر چه تولید و تجارت قانونی قوی تر شود، تقاضا برای سرمایه های انسانی افزایش یافته و شاهد رشد تقاضا برای دانش و بیکار نبودن قشر تحصیلکرده خواهیم بود، اگر چشم انداز بلندمدت اقتصادی تولید و تجارت خوب شود و انگیزه های سرمایه گذاری برای فعالان اقتصادی افزایش یابد، در آن صورت بازار کار، کارآمد خواهد شد و دیگر شاهد ناامیدی جویندگان کار برای پیدا کردن کار نخواهیم بود و از این رهگذر فعالیت های غیررسمی همانند دستفروشی، دلالی و قاچاق کاهش چشمگیری خواهد یافت.
بی شک اگر به ریشه بنیادی و اولیه این آسیب های اجتماعی که همان مباحث اقتصادی است بموقع رسیدگی نشود، افزایش جرم و جنایت را در پی دارد که مخرب انضباط اجتماعی است و از جنبه سیاسی، کشور را به دامن بیگانگان سوق می دهد و به جای فرهنگ خودی، فرهنگ بیگانه در کشور پیاده می شود و به اعتقادات دینی و مذهبی جامعه لطمه وارد می کند.
وجود آسیب های اجتماعی، بزرگنمایی و تبلیغات دشمنان کشور را در پی دارد ضمن آن که وجود آسیب های اجتماعی در کشوری اسلامی عامل تبلیغ منفی برضداسلام است و این همان نقطه تمرکز تحریم کنندگان برای درهم شکستن مقاومت داخلی است.
آنها امیدوارند فشار تحریم ها هزینه معیشت مردم را افزایش دهد، پیکره اقتصادی کشور را منقبض کرده و وضع اشتغال را مختل کند و با کاهش شدید ارزش ریال، نارضایتی گسترده ای در ایران به راه اندازند و بهار عربی دیگری در ایران در نتیجه فشارهای اقتصادی ناشی از تحریم های بین المللی ایجاد کنند.
آنان به این وسیله نظم جدیدی برای خاورمیانه طراحی کرده اند که می تواند حلال مشکلات اقتصادی آنها در قبال رقبای بین المللی شان باشد.
مقاله از :محمدحسین برخوردار
در مطب دکتر، هنگام ثبت نام بچه ها در مدرسه، در اداره ها، سازمان ها و بسیاری دیگر از مکان هایی که برای کارهای کوچک و بزرگ مان می رویم و می آییم، اگر فرمی پر کنیم معمولا به چنین عبارتی بر می خوریم: «میزان تحصیلات:........» در این قسمت باید اطلاعاتی در مورد میزان تحصیلات مان ارائه دهیم.
چرایی دانستن میزان تحصیلات یک نفر برای رفتن نزد پزشک یا این که چرا مسئولان مدرسه فرزندتان می خواهند میزان تحصیلات شما را بدانند، اطلاعی که کمتر کاربردی در طول ارتباط شما با مجموعه مقابل دارد. یک طرف، نکته عجیب این که وقتی میزان تحصیلات خود را در کادر مخصوص می نویسید، ناگهان طرز رفتار و برخورد مردم هم تغییر می کند. انگار واژه های دیپلم، کارشناس، کارشناس ارشد و دکتری در نظر و تغییر دید مردم نسبت به ما حسابی موثر است.
آگاهی با تحصیلات تفاوت دارد
بیشتر وقت ها خیلی از ما انتظار داریم افراد تحصیلکرده و آنها که مدرک دانشگاهی بالاتری دارند، زندگی موفق تری داشته و خوشبخت تر باشند. در زندگی واقعی، اما همیشه با چنین موردی روبه رو نمی شویم و در بررسی ها درمی یابیم همیشه هم تحصیلات نمی تواند ضامن خوشبختی باشد.
شاید همه ما این پرسش در ذهن مان باشد که چرا برخی که تحصیلات سطح بالایی ندارند، خیلی شاد و خوشبخت زندگی می کنند، با حداقل مشکلات سر و کار دارند و کمتر ناراحتی در زندگی شان پیش می آید، اما برخی تحصیلکرده ها با انواع و اقسام مشکلات در زندگی زناشویی، خانوادگی، کاری، اجتماعی و حرفه ای شان روبه رو هستند؟
دکتر پروین ناظمی، روان شناس و مدرس دانشگاه در گفت وگو با «جام جم» ضمن بیان این که سواد و آگاهی با تحصیلات تفاوت دارد، در این زمینه چنین توضیح می دهد: زمانی که در مورد تربیت فرزندان در محیط خانواده صحبتی به میان می آید یا هنگامی که موضوع ارتباطات صحیح افراد در جامعه و خانواده مطرح می شود، اکثر افراد تصور می کنند انسان های تحصیلکرده و کسانی که از نظر آکادمیک در سطح بالاتری قرار دارند، به طور قطع و یقین موفق تر از دیگران هستند. این دیدگاه به هیچ وجه صحیح نیست؛ چرا که تحصیلات به تنهایی به معنای داشتن قدرت تفکر، خلاق بودن و توان مقابله با مشکلات و حل آنها نیست.
بنابراین بسیاری از افراد ممکن است تحصیلات خاصی نداشته و اصلا به دانشگاه نرفته یا درس خاصی نخوانده باشند، ولی به دلیل سواد اجتماعی، شعور و درکی که نسبت به مسائل دارند، فرزندان شان را به بهترین نحو ممکن تربیت می کنند و در جامعه حضوری موفق و بی دردسر دارند. این افراد آن طور که دکتر ناظمی می گوید، در روابط اجتماعی و خانوادگی شان هم می توانند به موفقیت های چشمگیری دست پیدا کنند.
آیا تحصیلکرده ها موفق ترند؟
خیلی ها تصور می کنند افراد تحصیلکرده در مقایسه با کسانی که تحصیلات آکادمیک ندارند، فرزندان شان را بهتر تربیت می کنند، ارتباطات موثرتری با دیگران برقرار می سازند و در کل انسان های موفق تری هستند. در حالی که اگر از نزدیک با این افراد در ارتباط باشیم، متوجه خواهیم شد همه آنها هم چنین شرایطی در زندگی خصوصی و حرفه ای شان ندارند.
دکتر ناظمی در این زمینه خاطرنشان می کند: این که اغلب افراد تصور می کنند تحصیلات با موفقیت هم معناست و انسان های تحصیلکرده را موفق تر از دیگران می دانند به این دلیل است که ما اغلب، ظاهر قضیه را می بینیم. با این دیدگاه، طبیعی است انتظار داشته باشیم آنها خوشبخت تر از دیگران باشند و در زندگی با مشکلات کمتری روبه رو شوند. در حالی که زن و شوهر یا پدر و مادرهای تحصیلکرده هم با همان مسائلی که دیگران درگیر هستند، روبه رو می شوند؛ حداکثر به شکلی دیگر و به نوعی متفاوت.
در چنین شرایطی و برای مقابله با مشکلات اجتماعی، باز هم موضوع درک، شعور و سواد افراد مطرح می شود و آن طور که این روان شناس می گوید زمانی که انسان ها درک کافی نسبت به مسائل اطراف شان داشته باشند، بهتر می توانند با مشکلات روبه رو شده و آنها را برطرف کنند. به عنوان نمونه، فردی که قرار است در خانواده نقش مادر را ایفا کند باید وظایف و مسئولیت هایش را بشناسد و بداند برای این کار به چه ویژگی هایی نیاز دارد تا بتواند در این زمینه موفق عمل کند؛ چه تحصیلات خاصی نداشته و چه دارای مدارک متعدد و بالایی باشد.
باید بپذیریم خیلی وقت ها هم شرایط کاملا برعکس است؛ یعنی در برخی خانواده هایی که پدر و مادر تحصیلات بالایی دارند، ممکن است بچه ها احساس کمبود کنند؛ چراکه پدر یا مادر فقط به فکر برطرف کردن نیازهای مالی فرزندان شان بوده اند و به احساسات و نیازهای عاطفی آنها کاری ندارند یا این که در بعضی از این خانواده ها فرزندان بیشتر شاهد بحث ها و اختلاف نظرهای والدین شان هستند و پدر و مادر نمی دانند چطور باید این مسائل را بدرستی مدیریت کنند تا آسیبی به بچه ها نرسد. گاهی هم تحصیلات بالای والدین نه تنها موجب تربیت بهتر فرزندان نمی شود که حتی می تواند عزت نفس شان را نیز سرکوب کند. به عنوان مثال، زمانی که پدر و مادر خودشان تحصیلات بالایی دارند و می خواهند فرزندشان را هم به این سمت سوق دهند، ممکن است ندانسته اعتماد به نفس و عزت نفس او را پایمال کنند و رفتار نامناسبی با فرزندشان داشته باشند.
همچنین گاهی ممکن است این افراد برای ارضای روحیه ایده آل گرایی خود، برخوردهای نامناسبی مانند امر و نهی کردن بیش از حد را در مقابل فرزندشان داشته باشند که تاثیرات منفی زیادی بر روحیه و عملکرد آنها می گذارد.
وی با اشاره به این موارد تاکید می کند: بنابراین نمی توانیم بگوییم همه تحصیلکرده ها موفق هستند و همه آنهایی که تحصیلات بالایی ندارند، با مشکلات بی شماری در زندگی روبه رو می شوند. اگر دقت کنیم حتما خانواده هایی را دوروبرمان خواهیم دید که تحصیلات بالایی ندارند، ولی زن و شوهر با یکدیگر ارتباط خوب و مناسبی برقرار کرده و فرزندان شان را به شیوه مناسبی تربیت کرده اند.
این افراد درک و شعور کافی دارند و می دانند زمانی که قرار است نقشی به عنوان پدر یا مادر خانواده داشته باشند، هنگامی که می خواهند ازدواج کنند یا زمانی که در محیط کاری یا به عنوان یک شهروند در جامعه حضور پیدا می کنند چطور باید با دیگران و اطرافیان شان برخورد کنند و چه خصوصیات و ویژگی هایی باید داشته باشند تا به موفقیت برسند.
بنابراین می توانیم بگوییم افراد موفق و محبوب جامعه کسانی هستند که می توانند از فکرشان بخوبی استفاده کنند و آن طور که این روان شناس می گوید انسان های موفق کسانی هستند که هم از منطق و هم از احساس شان در زندگی کمک می گیرند. پس اگر بتوانید هوش عاطفی را پرورش دهید و محیط خانواده نیز طوری باشد که برای تقویت این ویژگی کمک کند و افراد بتوانند احساسات خود و دیگران را بدرستی بشناسند، آنها را درک کنند و به دیگران احترام بگذارند و همچنین همیشه انگیزه ای برای حرکت داشته باشند، به طور حتم در هر جایگاهی که قرار گیرند، موفق خواهند بود. البته نباید فراموش کنیم پایه و اساس تقویت هوش هیجانی، هوش منطقی است. پس همزمان باید بتوانیم از منطق و عواطف همراه با هم و در کنار هم استفاده کنیم، اما باز هم تاکید می شود این قدرت لزوما با تحصیلات بالا به دست نمی آید، ولی نکته مهم این که چنین قدرتی اگر با تحصیلات بالاتر عجین و همراه شود، امکان ایجاد موفقیت و خوشبختی در زندگی را بشدت افزایش می دهد.
بنابراین تحصیلات زمانی ارزش دارد که بتواند قدرت تفکر افراد را بهبود بخشد، حس خوبی به آنها بدهد، موجب رشد ابعاد مختلف شخصیتی شان شود و قدرت حل مسائل مختلف را پرورش داده و سازگاری شان را افزایش دهد؛ نه این که فقط مدرکی باشد که در زندگی عملا به کار نمی آید.
تعادل تحصیلات زن و شوهرها مهم است
از قدیم، بزرگ ترهای فامیل همیشه می گفتند زن و شوهر باید هم کفو یکدیگر باشند. می گفتند آنها باید از هر نظر به هم بیایند تا زندگی مشترک شان با مشکلی روبه رو نشود، اما منظورشان مسلما فقط مسائل ظاهری و مالی نبوده و نیست. میزان تحصیلات هم یکی از همین موضوعات مهم است که قبل از ازدواج حتما باید در نظر گرفته شود.
به گفته دکتر ناظمی، افرادی که قصد ازدواج دارند باید بدانند تحصیلات جزو مهم ترین ویژگی هایی است که هنگام ازدواج باید در نظر داشته باشند. بنابراین توصیه می شود کسانی که می خواهند ازدواج کنند، سطح تحصیلات طرف مقابل را هم در نظر بگیرند. البته منظور این نیست که زن و شوهر دقیقا تحصیلات یکسانی داشته باشند، بلکه باید در این زمینه تعادلی وجود داشته باشد تا زندگی مشترک شان شرایط مناسبی پیدا کند.
وی یادآور می شود: درست است که می گوییم بسیاری از مسائل مهم و اساسی زندگی مشترک، مانند احساس خوشبختی همسران فقط به کمک تحصیلات عالی به دست نمی آید، ولی تشابه و تعادل در میزان تحصیلات یکی از ملاک های مهمی است که نباید نادیده گرفته شود. با این حال، نباید فراموش کنیم تحصیلات بالاتر با فراهم کردن شرایط کاری و اجتماعی بهتر هم می تواند کمک موثری در بهبود شرایط زندگی افراد داشته باشد.
چرا تحصیلات ضامن موفقیت نیست؟
اگر می گویند تحصیلات لزوما موجب خوشبختی نمی شود و اگر افراد تحصیلنکرده هم می توانند زندگی موفقی داشته باشند، پس چرا بر اهمیت تحصیلات بالاتر تاکید می شود و چرا خیلی ها به دنبال طی مدارج علمی هستند؟
مسلما جامعه از آنهایی که تحصیلکرده هستند، انتظار بیشتری دارد و اغلب توقع داریم آنها رفتار و برخورد مناسب تری داشته باشند. بنابراین می توان گفت تحصیلات، گام بسیار مهمی در ارتقای روابط اجتماعی است و برای بالا بردن سطح فکری جامعه نیز ضروری است، ولی نباید آن را تنها عامل خوشبختی به حساب بیاوریم.
دکتر ناظمی یادآور می شود: خیلی وقت ها افراد تحصیلکرده برای کسب موفقیت در زندگی، فقط از قدرت منطق کمک می گیرند، در حالی که این به تنهایی برای موفقیت کافی نیست. از طرف دیگر، آنها معمولا تصور می کنند به دلیل تحصیلات بالایی که دارند، فکر و نظرشان بهتر و صحیح تر از دیگران است. به همین دلیل، انعطاف پذیری کمی دارند و در نتیجه نمی توانند رابطه موفقی با دیگران برقرار کنند.
پس نباید تصور کنیم تحصیلات موجب می شود هیچ اشتباهی در زندگی نداشته باشیم و خودمان را دائم بالاتر از دیگران ببینیم، بلکه با کسب تحصیلات بالاتر باید بهتر و بیشتر در پی شناخت خودمان بوده، اطرافیان را بشناسیم و اهداف زندگی مان را تعیین کنیم، انتظارات و توقعات غیرمنطقی را کنار گذاشته و در راه موفقیت قدم برداریم. با این دیدگاه می توانیم فردی موفق و موثر در خانواده، محل کار و جامعه باشیم و تحصیلات بالاتر هم در این موقعیت می تواند تضمین کننده موفقیت بیشترمان شود.
مقاله از :نیلوفر اسعدی بیگی
مطالعه انحرافات و کجروی های اجتماعی و به اصطلاح، آسیب شناسی اجتماعی (Social Pathology) عبارت است از مطالعه و شناخت ریشه بی نظمی های اجتماعی. در واقع، آسیب شناسی اجتماعی مطالعه و ریشه یابی بی نظمی ها، ناهنجاری ها و آسیب هایی نظیر بیکاری، اعتیاد، فقر، خودکشی، طلاق و...، همراه با علل و شیوه های پیش گیری و درمان آن ها و نیز مطالعه شرایط بیمارگونه و نابسامانی اجتماعی است.1 به عبارت دیگر، مطالعه خاستگاه اختلال ها، بی نظمی ها و نابسامانی های اجتماعی، آسیب شناسی اجتماعی است; زیرا اگر در جامعه ای هنجارها مراعات نشود، کجروی پدید می آید و رفتارها آسیب می بیند. یعنی، آسیب زمانی پدید می آید که از هنجارهای مقبول اجتماعی تخلفی صورت پذیرد. عدم پای بندی به هنجارهای اجتماعی موجب پیدایش آسیب اجتماعی است.
از سوی دیگر، اگر رفتاری با انتظارات مشترک اعضای جامعه و یا یک گروه یا سازمان اجتماعی سازگار نباشد و بیشتر افراد آن را ناپسند و یا نادرست قلمداد کنند، کجروی اجتماعی تلقّی می شود. سازمان یا هر جامعه ای از اعضای خود انتظار دارد که از ارزش ها و هنجارهای خود تبعیت کنند. اما طبیعی است که همواره افرادی در جامعه یافت می شوند که از پاره ای از این هنجارها و ارزش ها تبعیت نمی کنند. افرادی که همساز و هماهنگ با ارزش ها و هنجارهای جامعه و یا سازمانی باشند، «همنوا» و یا «سازگار» و اشخاصی که برخلاف هنجارهای اجتماعی رفتار کنند و بدان ها پای بند نباشند، افرادی «ناهمنوا» و «ناسازگار» می باشند. در واقع، کسانی که رفتار انحرافی و نابهنجاری آنان دائمی باشد و زودگذر و گذرا نباشد، کجرو یا منحرف نامیده می شوند. این گونه رفتارها را انحراف اجتماعی یا (Social Devianced) و یا کجروی اجتماعی گویند.
حال سؤال این است که چگونه تشخیص دهیم رفتاری از حالت عادی و ـ به اصطلاح ـ نرمال خارج شده و به حالتی غیرنرمال و نابهنجار تبدیل شده است؟ ملاک ها و معیارهایی وجود دارد. با این معیارها و ملاک ها می توان تشخیص داد که رفتاری در یک سازمان، نهاد و یا جامعه ای عادی و مقبول و نرمال است، یا غیر عادی، غیرنرمال و نابهنجار. عمدتاً چهار معیار برای این امر وجود دارد:
1. ملاک آماری: از جمله ملاک های تشخیص رفتار نابهنجار، روش توزیع فراوانی خصوصیات متوسط است که انحراف از آن، غیر عادی بودن را نشان می دهد. کسانی که بیرون از حد وسط قرار دارند، افراد نابهنجار تلقّی می شوند و رفتار آنان رفتاری غیرنرمال و انحرافی تلقی می شود. برای مثال، از نظر آماری وقتی گفته می شود که لباسی مُد شده، یعنی بیشتر افراد جامعه آن را می پوشند. بنابراین، صفتی که بیشتر افراد جامعه نپذیرند، خارج از هنجار تلقّی شده و غیر طبیعی و نابهنجار تلقّی می شود.
2. ملاک اجتماعی: انسان موجودی اجتماعی است که باید در قالب الگوهای فرهنگی و اجتماعی زندگی کند. اینکه تا چه حد رفتار فرد با هنجارها، سنّت ها و انتظارات جامعه و یا نهاد و سازمان خاصی مغایرت دارد و جامعه چگونه درباره آن قضاوت می کند، معیار دیگری برای تشخیص رفتار نابهنجار و بهنجار است. یعنی رفتاری که مورد قبول افراد نباشد و مثلا با پوشیدن لباس خاصی از سوی افراد جامعه با عکس العمل آنان مواجه شویم، این گونه رفتارها نابهنجار تلقّی می شود. البته، این معیار هم در همه جوامع امری نسبی است.
3. ملاک فردی: از جمله ملاک های تشخیص رفتار نابهنجار، میزان و شدت ناراحتی است که فرد احساس می کند. یعنی اگر این رفتار خاص، با ارزش ها و هنجارهای اجتماعی سازمان خاصی مثلا فرهنگیان و یا کل افراد جامعه ناسازگار باشد، یعنی به سازگاری فرد لطمه بزند و با عکس العمل افراد آن جامعه یا آن نهاد مواجه گردد، چنین رفتاری نابهنجار تلقّی می شود.3
4. ملاک دینی: علاوه بر این، در یک جامعه دینی و اسلامی، معیار و ملاک دیگری برای تشخیص رفتارهای بهنجار از نابهنجار وجود دارد; چرا که معیارهای مزبور، معیارهایی است که توسط افراد یک جامعه با قطع نظر از نوع اعتقادات، مورد پذیرش واقع می شود; یعنی افراد جامعه در خصوص ارزش یا هنجاری بودن موضوع خاص توافق نموده، در عمل به آن پای بندند و متخلفان را بسته به نوع و اهمیت هنجار، تنبیه می کنند. امّا در یک جامعه دینی و اسلامی معیارهای فوق برای ارزش های اجتماعی است و در آنجا کارایی دارد. معیار تشخیص ارزش ها و هنجارهای دینی به وسیله آموزه های دینی تعیین می شود. ممکن است رفتاری خاص در همان اجتماع هنجار تلقّی نشود و مرتکبان را کسی توبیخ و یا سرزنش نکند ولی در شرایطی خاص ارتکاب چنین عملی در یک جامعه دینی هنجارشکنی تلقّی شود. برای مثال، خوردن و آشامیدن در روزهای عادی و حتی در یک جامعه دینی هنجار شکنی تلقّی نمی شود. ولی اگر همین عمل در جامعه مذکور و در ماه مبارک رمضان و در ملأ عام صورت گیرد، تخطی از هنجارهای دینی تلقّی شده، مجازات سختی هم از نظر دینی و شرعی و هم از نظر اجتماعی در انتظار مرتکب چنین عمل ناپسندی می باشد.
بنابراین، معیار دیگر تشخیص رفتارهای نابهنجار و بهنجار در جامعه دینی، تطبیق و سازگاری و یا عدم تطبیق و ناسازگاری با آموزه ها و هنجارهای دینی است. اگر عمل و رفتاری با هنجارها و آموزه های دینی سازگار باشد، عملی بهنجار و اگر ناسازگار باشد، عملی نابهنجار تلقّی می شود.
حال سؤال این است که آسیب ها و انحرافات اجتماعی چگونه پدید می آیند و عوامل پیدایش آسیب ها و انحرافات اجتماعی کدامند؟ بررسی و ریشه یابی انحرافات اجتماعی از اهمیّت زیادی برخوردار است. انحرافات و مسائل اجتماعی امنیت اجتماعی را سلب و مانعی برای رشد و توسعه جامعه محسوب می شود. به طور کلی، هر رفتاری که از آدمی سر می زند، متأثر از مجموعه ای از عوامل است که به طور معمول در طول زندگی سر راه وی قرار دارد و وی را به انجام عملی خاص وادار می کند.
هر چند بررسی عمیق انحرافات اجتماعی مجال دیگری می طلبد، اما به اجمال، به چند عامل مهم پیدایش انحرافات اجتماعی اشاره می گردد.
عوامل به وجودآورنده انحراف و کجروی در جوامع مختلف یکسان نیست و مناطق از نظر نوع جرم، شدت و ضعف، تعداد، و نیز از نظر عوامل متفاوتند. این تفاوت ها را می توان در شهرها، روستاها و حتی در مناطق مختلف و محله های یک شهر مشاهده کرد. در هر جامعه و محیطی سلسله عواملی همچون شرایط جغرافیایی، اقلیمی، وضعیت اجتماعی، اقتصادی، موقعیت خانوادگی، تربیتی، شغلی و طرز فکر و نگرش خاصی حاکم است که هر یک از این ها در حسن رفتار و یا بدرفتاری افراد مؤثر است.
شهرنشینی لجام گسیخته، گسترش حاشیه نشینی و فقر، اتلاف منابع و انرژی را به دنبال دارد. حاشیه نشینی در شهرها، با جرم رابطه مستقیم دارد. تنوع و تجمل، اختلاف فاحش طبقات اجتماعی ساکن شهرهای بزرگ، تورّم و گرانی هزینه های زندگی، موجب می شود تا افراد غیر کارآمد که درآمدشان زندگی ایشان را کفاف نمی دهد، برای تأمین نیازهای خود، دست به هر کاری هر چند غیر قانونی بزنند. از دیگر عوامل محیطی جرم، می توان فقر، بیکاری، تورّم و شرایط بد اقتصادی نام برد که بر همه آحاد جامعه، اقشار، گروه ها و نهادها تأثیر گذاشته و آنان را تحت تأثیر قرار می دهد.
در پیدایش انحرافات اجتماعی و رفتارهای نابهنجار و آسیب زا عوامل متعددی به عنوان عوامل پیدایش و زمینه ساز می تواند مؤثر باشد:
عوامل فردی: جنس، سن، وضعیت ظاهری و قیافه، ضعف و قدرت، بیماری، عامل ژنتیک و....
عوامل روانی: حساسیت، نفرت، ترس و وحشت، اضطراب، کم هوشی، خیال پردازی، قدرت طلبی، کم رویی، پرخاشگری، حسادت، بیماری های روانی و...
عوامل محیطی: اوضاع و شرایط اقلیمی، شهر و روستا، کوچه و خیابان، گرما و سرما و....
عوامل اجتماعی: خانواده، طلاق، فقر، فرهنگ، اقتصاد، بی کاری، شغل، رسانه ها، مهاجرت، جمعیت و... .
از آنجا که ممکن است در پیدایش هر رفتاری، عوامل فوق و یا حتی عوامل دیگری نیز مؤثر باشد، از این رو، نمی توان به یک باره فرد بزهکار را به عنوان علت العلل در جامعه مقصر شناخت و سایر عوامل را نادیده گرفت.
اگر فرد، هر چند برای سرگرمی و تنوع و تفرّج دست به بزهکاری بزند، این کار وی کم کم زمینه ای خواهد بود تا به سمت و سوی بزهکاری سوق یابد. دلیل عمده این کار، چگونگی شروع به انجام عمل بزهکارانه و کشیده شدن فرد به این راه است. افراد بزهکار افرادی هستند که همه زمینه ها و شرایط لازم برای انحراف در آنان وجود دارد. مهم ترین عامل در انحراف افراد و ارتکاب عمل نابهنجار، فردی است که موجب سوق یافتن وی به سمت بزهکاری می شود; چرا که فردی که می خواهد اولین بار دست به بزهکاری بزند، نیازمند فردی است که او را راهنمایی کرده و به این سمت هدایت نماید.
دومین عامل، امکانات و شرایطی است که فرد در اختیار دارد و زمینه ارتکاب وی را برای اعمال خلاف اجتماع فراهم می آورد.
فقر در خانواده، عدم تأمین نیازهای اساسی خانواده، دوستان ناباب، محیط آلوده و...نیز از عوامل روی آوری فرد به بزهکاری است.
در عین حال، به طور مشخص می توان عوامل عمده زیر را به عنوان بسترها و زمینه های پیدایش انحرافات اجتماعی و یا هر رفتار نابهنجار نام برد; عواملی که نقش بسیار تعیین کننده ای در پیدایی هر رفتاری، اعم از بهنجار و یا نابهنجار، ایفا می کنند. در عین حال، مهم ترین عامل یعنی خود فرد نیز نقشی تعیین کننده ای در این زمینه بازی می کنند.
اجمالا، علل و عوامل پیدایش آسیب های اجتماعی، به ویژه در میان نوجوانان و جوانان را می توان به سه دسته عمده تقسیم نمود: 1. عوامل معطوف به شخصیت; 2. عوامل فردی; 3. عوامل اجتماعی.
الف. عوامل شخصیتی
این دسته از عوامل معطوف به عدم تعادل روانی، شخصیتی و اختلال در سلوک و رفتار است که به برخی از آن ها اشاره می شود:
ویژگی های شخصیتی افراد بزهکار و کجرو
معمولا ویژگی های شخصیتی افراد بزهکار، بی قاعدگی رابطه و ارتباط میان فرد و جامعه و ارتکاب رفتارهای نابهنجار و خلاف مقررات اجتماعی است، ولی معمولا از نظر مرتکب و عامل آن در اصل و یا در مواقعی خاص، این گونه رفتارها ناپسند شمرده نمی شود. افراد روان رنجور و روان پریش نسبت به ارزش ها، هنجارها و مقررات اجتماعی بی تفاوت بوده و کمتر آن ها را رعایت می کنند. اعمال و شیوه های رفتاری این گونه افراد نظام اجتماعی را متزلزل و گاهی نیز مختل می کند و موجب می شود که رعایت ارزش های اخلاقی و هنجارها در جامعه و نزد سایر افراد زیرسؤال رفته و آن را به پایین ترین سطح عمل تنزل دهد.
برخی از مشخصه های بارز و برجسته شخصیتی این گونه افراد، خودمحوری، پرخاشگری، هنجارشکنی، فریبندگی ظاهری و عدم احساس مسئولیت می باشد. این گونه افراد به پیامد عمل خود نمی اندیشند، در کارهای خود بی پروا و بی ملاحظه هستند و در پند گرفتن از تجربیات، بسیار ضعیف بوده و در قضاوت های خود یک سویه می باشند. این نوع شخصیت ها عمدتاً از محیط اجتماع، خانه و مدرسه فرار کرده، پای بند قواعد، مقررات و هنجارهای اجتماعی نیستند و به دنبال هر چیزی می روند که جلب توجه کند. حتی در پوشش و سبک و شکل ظاهری خویش، به ویژه در شیوه لباس پوشیدن، آرایش مو و صورت به گونه ای که خلاف قاعده و خلاف سبک مرسوم سایر افراد اجتماع باشد، عمل می کنند تا جلب توجه نمایند.
گروهی از افراد بزهکار و کجرو نیز ویژگی های شخصیتی دیگری دارند; خودمحور و پیوسته به تمجید و توجه دیگران نیازمندند و در روابط خود با مردم به نیازها و احساسات آنان توجه نمی کنند. این افراد اغلب با رؤیاهایی در مورد موفقیت نامحدود و درخشان، قدرت، زیبایی و روابط عاشقانه آرمانی سرگرم اند. اغلب این افراد والدینی داشته اند که از نظر عاطفی نسبت به آنان بی توجه اند یا سرد و طردکننده بوده و یا بیش از حدّ به آنان محبت کرده و ارج می نهند.
آنان به علت سرکوب خواسته ها و فقدان ارضای تمایلات درونی، از کانون خانواده بیزار شده و به رفتارهای نابهنجار نظیر فرار از خانه، ترک تحصیل، سرقت و اعتیاد گرایش پیدا می کنند.
گروهی نیز افرادی برون گرا و به دنبال لذت جویی آنی هستند، دَم را غنیمت می شمارند، دوست دارد در انواع میهمانی ها و جشن ها شرکت کنند، تشنه هیجان و ماجراجویی اند، به همین دلیل برای لذت جویی دست به اعمال خلاف و بزهکارانه می زنند.
سرانجام گروهی از افراد بزهکار نیز مشخصه بارزشان، پرجوش و خروشی و بیان اغراق آمیز، هیجانی، روابط طوفانی بین فردی، نگرش خودمدارانه و تأثیرپذیری از دیگران است. این گونه شخصیت ها برای آنکه «خود»ی نشان دهند، هر تجربه ای را حتی اگر برای آنان گران تمام شود، انجام می دهند. هیجان طلبی، ماجراجویی، تنوع طلبی، کنجکاوی، استقلال طلبی افراطی، خودباختگی احساسی و غلبه کنش های احساسی بر کنش های عقلانی از جمله مشکلات رفتاری است که فرد را به سوی موقعیت های خطرزا و ارتکاب اعمال بزهکارانه رهنمون می کند.
از دیگر مشکلات روحی ـ روانی که منجر به رفتارهای ضداجتماعی می شود، می توان به ضعف عزّت نفس، احساس کهتری، فقدان اعتماد به نفس، احساس عدم جذابیت، افسردگی شدید، شیدایی و اختلال خلقی اشاره نمود. چنین افرادی معمولا مستعد انجام رفتارهای نسنجیده و انحرافی هستند.
ب. عوامل فردی
در حوزه عوامل فردی، می توان به موارد ذیل اشاره نمود:
1. آرزوهای بلند;
2. خوش گذرانی و لذت طلبی;
3. قدرت، استقلال و عافیت طلبی;
4. زیاده خواهی;
5. بی بندوباری و لاابالی گری;
6. بی هویتی و بی هدفی در زندگی.
افراد گاهی اوقات برای رسیدن به آمال و آرزوهای بلند و دست نیافتنی و مدینه فاضله ای که رسانه های ملی و یا ماهواره ها تبلیغ می کنند، مرتکب جرایم می شوند. گاهی اوقات هم ارتکاب جرایم را فقط یک کار تفنّنی و به عنوان گذران اوقات فراغت می دانند با اینکه ممکن است در خانه و محیط اطراف خود مشکل حادی هم نداشته باشند که آنان را مجبور به ارتکاب رفتار نابهنجار نماید، ولی فقط به خاطر اینکه در چند روز زندگی خوش باشند، دست به ارتکاب اعمال خلاف عرف و اجتماع می زنند.
ج. عوامل اجتماعی
در بررسی آسیب ها و انحرافات اجتماعی، به عنوان یک پدیده اجتماعی، به علل اجتماعی انحرافات می پردازیم. به هر حال، عوامل متعددی در این زمینه نقش دارند که در اینجا به برخی از آن ها اشاره می گردد:
1. عدم پای بندی خانواده ها به آموزه های دینی
مطالعات و تحقیقات نشان می دهد تا زمانی که اعضای جامعه پای بند به اعتقادات مذهبی خود باشند، خود و فرزندانشان به فساد و بزهکاری روی نمی آورند. در پژوهشی که توسط مرکز ملی تحقیقات اجتماعی کشور مصر در سال 1959 صورت گرفته است، 72 درصد نوجوانان بزهکار، که به دلیل سرقت و دزدی توقیف و یا زندانی شده بودند، نماز نمی گزاردند و 53 درصد آنان در ماه رمضان روزه نمی گرفتند.6 به هر حال، این اندیشه که کاهش ایمان مذهبی یکی از علل عمده افزایش نرخ جرم در جوامع پیشرفته و غربی است، نظری عمومی است. تحقیقات صورت گرفته در کشور نیز مؤید همین نظریه است.
بنابراین، افزایش انحرافات اجتماعی می تواند ناشی از عدم پای بندی خانواده ها به آموزه های دینی باشد.
2. آشفتگی کانون خانواده
از دیگر مؤلفه های مهم در سوق یافتن نوجوانان و جوانان به سمت و سوی بزهکاری و انحرافات اجتماعی، گسسته شدن پیوندهای عاطفی و روحی میان اعضای خانواده است. هر چند در بسیاری از خانواده ها، پدر و مادر دارای حضور فیزیکی هستند، اما متأسفانه حضور وجودی و معنوی آنان برای فرزندان محسوس نیست. در چنین وضعیتی، فرزندان به حال خود رها شده، ارتباط آنان با افراد مختلف بدون هیچ نظارت، ضابطه و قانون خاصی در خانوده صورت می گیرد. روشن است که چنین وضعیتی زمینه را برای خلأ عاطفی فرزندان فراهم می کند.
3.طرد اجتماعی
چگونگی برخورد دوستان، افراد فامیل و همسایگان با فرد بزهکار، در نوع نگاه متقابل وی با دیگران تأثیر بسزایی دارد. در مجموع، اگر این برخوردها قهرآمیز و به صورت طرد فرد از محیط اجتماعی باشد، جدایی وی از جامعه سرعت بیشتری می یابد. این نوع برخورد، همواره به عنوان هزینه ارتکاب هر جرمی مدّنظر است. علاوه بر این، افرادی که دارای منزلت و پایگاه اجتماعی پایینی هستند و یا از نقص عضو، بیماری جسمی، روحی، و مشاغل پایین خود یا والدین شان رنج می برند، نیز از سوی افراد جامعه مورد بی مهری قرار گرفته و ناخواسته طرد می شوند. این گونه افراد برای جبران این نوع کمبودها، و شاید هم برای رهایی از این گونه بی مهری ها و معضلات، دست به ارتکاب جرایم و انواع انحرافات اجتماعی می زنند.
4. نوع شغل
از دیگر متغیرهایی که در مطالعات و تحقیقات صورت گرفته در زمینه ارتکاب بزهکاری و انحرافات اجتماعی نقش بسزایی دارد، و مورد تأکید قرار گرفته است، ارتباط نوع شغل افراد با انحراف و بزهکاری است. همواره رابطه ای بین وضع فعالیت و شغل فرد با نوع رفتارهای وی وجود دارد. گرچه بین بی کاری و سابقه جرم و زندانی و دفعات ارتکاب جرم، رابطه معناداری مشاهده می شود، ولی این امر بدین معنا نیست که لزوماً بیکاری علت تکرار جرم باشد; زیرا ممکن است این رابطه به صورت معکوس باشد; یعنی کسانی که بیشتر مرتکب جرم می شوند، بیشتر شغل خود را از دست داده و بیکار می شوند. در یک مطالعه، 79 نفر، که بر اثر زندان شغل خود را از دست داده بودند، دارای دلایل متفاوتی بودند. از جمله، بی اعتماد شدن مدیریت، (38 نفر)، مقررات مربوط به کارکنان دولت (19 نفر)، غیبت طولانی از محیط کار (12 نفر) و از دست دادن سرمایه (10 نفر).
5. بی کاری و عدم اشتغال
از دیدگاه جامعه شناسان و روان شناسان بی کاری یکی از ریشه های مهم بزهکاری و کجروی افراد یک جامعه است. بی کاری موجب می شود که افراد بیکار جذب قهوه خانه ها و مراکز تجمع افراد بزهکار شده، به تدریج، به دامان انواع کجروی های اجتماعی کشیده شوند.
علاوه براین، چون بی کاری زمینه ساز بسیاری از انحرافات اجتماعی است، افراد با زمینه قبلی و برای کسب درآمد بیشتر دست به سرقت می زنند; چرا که فرد به دلیل نداشتن شغل و درآمد ثابت برای تأمین مخارج زندگی مجبور است به هر طریق ممکن زندگی خود را تأمین نماید. از نظر چنین فردی، بزهکاری به ظاهر معقول ترین و بهترین این راه هاست. حاصل تحقیقات صورت گرفته نیز حکایت از تأثیر قاطع بی کاری و فقر بر افزایش بزهکاری دارد.
6. فقر و مشکلات معیشتی
در میان علل و عوامل پیدایش بزهکاری و ارتکاب انحرافات اجتماعی، عامل فقر و مشکلات معیشتی و اقتصادی از جایگاه ویژه ای برخوردار است. عدم بضاعت مالی مکفی خانواده ها و ناتوانی در پاسخگویی به نیازهای طبیعی و ضروری مانند فراهم ساختن امکان ادامه تحصیل حتی در مقطع متوسطه، تأمین پوشاک مناسب، متنوع و متناسب با سلیقه و روحیه آنان و... زمینه ساز بروز دل زدگی، سرخوردگی، ناراحتی های روحی، دل مشغولی، افسردگی و انزواطلبی را در فرزندان فراهم می سازد.
7. دوستان ناباب
گروه همسالان و دوستان الگوهای مورد قبول یک فرد در شیوه گفتار، کردار، رفتار و مَنِش هستند. فرد برای اینکه مقبول جمع دوستان و همسالان افتد و با آنان ارتباط و معاشرت داشته باشد، ناگزیر از پذیرش هنجارها و ارزش های آنان است. در غیر این صورت، از آن جمع طرد می شود. از این رو، به شدت متأثر از آن گروه می گردد، تا حدّی که اگر بنا باشد در رفتار فرد تغییری ایجاد شود یا باید هنجارها و ارزش های آن جمع را تغییر داد یا ارتباط فرد را با آن گروه قطع کرد.
8. محیط
محیط نیز از جمله عوامل تأثیرگذار در پیدایش رفتارهای شایسته و یا ناشایست است. اگر در منزل و خانه، کوچه، خیابان و مدرسه، و محیط پیرامون زمینه و شرایط مساعدی برای بزهکاری وجود داشته باشد، فردی را که آمادگی انحراف در او وجود دارد، به سوی جرم و ارتکاب رفتار بزهکارانه سوق می دهد.
9. فقر فرهنگی و تربیت نادرست
از دیگر عواملی که موجب سوق یافتن جوانان به سوی انحرافات اجتماعی است، فقر فرهنگی و محدودیت ها و تبعیض های ناشی از فقر فرهنگی می باشد. از عوامل مهم پیدایش بزهکاری، سطح و طبقه اجتماعی و فرهنگی خانواده هاست. چنان که سطح تحصیلات (بی سوادی و یا کم سوادی اعضای خانواده)، سطح پایین و نازل منزلت اجتماعی خانواده، ناآگاهی اعضای خانواده به ویژه والدین از مسائل تربیتی، اخلاقی و آموزه های مذهبی، عدم همنوایی خانواده با هنجارهای رسمی و حتی غیررسمی جامعه، هنجارشکنی اعضای خانواده و اشتهار به این مسئله و مسائل دیگری از این دست مؤلفه هایی هستند که در قالب فقر فرهنگی خانواده در ایجاد شوک های روانی و روحی بر فرزندان نوجوان و جوان مؤثر است و انگیزه ارتکاب انواع جرایم آنان را دوچندان می کند.
10. رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی
رسانه های دیداری، شنیداری و مکتوب می توانند از جمله مؤلفه های در خور توجه در ایجاد انگیزه روی آوری جوانان به سمت و سوی بزهکاری و رفتارهای انحرافی باشند. بررسی ها نشان داده اند در ظرف چند سال اخیر و در پی ورود برخی مطبوعات زرد (= مبتذل، عامه پسند و جنجالی) به عرصه رسانه های کشور و استفاده این نشریات از عناوین جنجالی و هیجانی و همچنین بهره گیری از شخصیت های سینمایی و هنری و درج اخبار بی محتوا و توأم با بزرگ نمایی، انعکاس بیش از حدّ اخبار مربوط به بازیگران سینما و توجه مفرط به اخبار و حوادث، توجه تعداد قابل توجهی از نوجوانان و جوانان به مطالب مندرج در آن ها جلب شده است. این مسئله موجبات فراهم آوردن زمینه های آسیب های اجتماعی مختلف شده است.
نتیجه گیری
نوجوانی و جوانی یکی از مهم ترین مراحل زندگی آدمی محسوب می شود و آخرین مرحله تحوّل شناختی و گذار از مرحله «پیرو دیگران بودن» به دوره «مستقل بودن» است; دوره ای که نوجوان به هویّت واقعی خویش دست می یابد. نوجوان با خود می گوید: «اکنون من دیگر کودک نیستم، یک بزرگ سالم.» در این مرحله، دیگر والدین نمی توانند به او کمک چندانی بکنند; چه اینکه وی الگوهای خود را در جای دیگری جستوجو می کند. میل به اظهار وجود و اثبات خود یکی از طبیعی ترین حالات روانی دوره نوجوانی و جوانی است.
نوجوان و جوانی که دوره کودکی را پشت سر گذارده، باید خود را برای زندگی مستقل اجتماعی آماده نماید. تحقق این موضوع، پیش از هر چیز، مستلزم یافتن هویّت خویشتن است. اینک او خود را یافته است. اگر بزرگ سالان ویژگی های این دوره زندگی او را بشناسند و با آنان برخوردی مناسب داشته باشند، هم نوجوانان به هویّت خویش دست می یابند و هم بزرگ سالان کمتر احساس نگرانی می کنند. از این رو، می توان گفت: بیشتر انحرافات نوجوانان و جوانان ریشه در ناکامی های اولیه زندگی دارد.
امام صادق(علیه السلام) با بیان حکیمانه ای به این دوره از زندگی نوجوان اشاره می کنند و می فرمایند: «اَلْوَلَدُ سَیِّدٌ سَبْعَ سنین وَ عَبْدٌ سَبْعَ سنین وَ وَزیرٌ سَبْعَ سنین.» کودک هفت سال اول، سیّد و فرمان رواست. او را آزاد بگذارید تا استقلال در عمل پیدا کند. در هفت سال دوم، آمادگی خاصی برای الگوپذیری دارد; چه اینکه هنوز در مرحله دیگر پیروی قرار دارد و الگوپذیر است. از این رو، سعی کنید در این دوره، الگوهای مناسبی در اختیارش قرار دهید و محیط تعلیم و تربیت او را هرچه بیشتر غنی و اصلاح کنید تا از طریق مشاهده الگوهای مفید و جذّاب، رشد کند. اما در مورد دوره نوجوانی می فرماید: «وزیرٌ سبع سنین»; یعنی دوره «پیروی دیگران بودن» او سپری شده و با آغاز نوجوانی، دوره دست یابی به هویّت خویشتن آغاز شده است. او را آزاد بگذارید تا خود انتخاب کند و حتی در مورد مسائل گوناگون زندگی با او مشورت کنید و از او نظرخواه باشید.
اگر با نوجوان این گونه برخورد شود و به او شخصیت و هویت و اعتبار اعطا شود، طبیعی است که هم اعتماد به نفس او تقویت می شود و هم احساس امنیت و آرامش می کند. این اساسی ترین راه برای تربیت نوجوان است.
بنابراین، هر رفتاری که از آدمی سر می زند، نشئت گرفته و متأثر از مجموعه ای از عوامل است که هرگز نمی توان نوجوان و یا جوان را یکسره مقصر و مجرم اصلی دانست و دیگران را بی گناه. با نگاه فوق، اساساً زمینه پیدایش جرم از بین می رود. از این رو، در پیدایش بزهکاری و رفتارهای نابهنجار و آسیب زا عوامل متعددی به عنوان عوامل پیدایش و زمینه ساز مؤثر هستند که فرد مرتکب شونده، تنها بخشی از قضیه می باشد.
در واقع، باید با این نگاه به مجرم نگریست که مجرم یک بیمار است. به تعبیر پریودو داریل: «بزهکار یا مریض است و یا نادان. باید به درمان و آموزش او پرداخت، نه اینکه او را خفه کرد.»
اصولا اسلام به پیش گیری جرم بیش از اصلاح مجرم اهتمام دارد. به همین دلیل پیش از هر چیز به عوامل به وجود آورنده و زمینه های گناه و جرم توجه ویژه دارد و برای مقابله با آن چاره سازی کرده است. اسلام، آگاهی، علم و تفکر را مایه اساسی هر نوع پیشرفت و سعادت دانسته، آن را بسیار می ستاید و از جهل و نادانی که مایه بدبختی و گناه است، نهی می کند. به امر رعایت بهداشت و نظافت عنایت ویژه داشته و برای سلامت روح و روان، نیز به اقامه نماز و دعا امر فرموده و گذشت، مهربانی و صبوری. حق شناسی، سپاسگزاری، رعایت حرمت دیگران، عدل و احسان، توصیه نموده و از نفاق، ریا، دروغ، افترا و تحقیر به شدت بیزاری جسته است. همه افراد را در برابر اعمال خویش مسئول دانسته و می فرماید: هر کار ریز و درشتی در اعمال افراد ثبت و عمل هیچ کس ضایع نخواهد شد.
علاوه بر این، به امر به معروف و نهی از منکر به عنوان وظیفه همگانی توجه کرده و انجام عبادات روزانه فردی و جمعی را به عنوان عوامل پیش گیرانه مطرح کرده است. البته، در جای خود پس از وقوع جرم و علی رغم آن همه التفات و توجه به امر پیش گیری و اصلاح و بازپروری، اسلام برای مجازات نیز ـ به عنوان اهرمی برای جلوگیری از تکرار وقوع جرم ـ تأکید فراوان دارد. در واقع، مجازات ها در اسلام نیز برای امر پیش گیری است.
پیشنهادها
الف. اقدامات پیشگیرانه
در اینجا برای پیشگیری از ارتکاب عمل بزهکارانه توسط افراد به ویژه نوجوانان یا جوانان پیشنهاداتی ارائه می شود:
1. هماهنگ کردن بخش های عمومی و خصوصی که در زمینه پیش گیری از وقوع جرم فعالیت دارند; مانند نیروی انتظامی، کار و امور اجتماعی، آموزش و پرورش، شهرداری ها، شوراها، امور جوانان، بهزیستی و... به منظور اجرای برنامه عملی پیش گیرانه و هماهنگی بیش تر;
2. آگاهی دادن به خانواده ها برای نظارت و کنترل بیشتر آنان بر فرزندان و گوشزد کردن میزان مجازات جرایم در صورت ارتکاب جرم توسط آنان;
3. اتخاذ تدابیر امنیتی بیش تر توسط دولت در محل های جرم خیز و اقداماتی به منظور کمک به خانواده ها، بخصوص نوجوانان و جوانانی که در معرض آسیب قرار دارند;
4. اطلاع رسانی شفاف رسانه های جمعی برای تشویق جوانان درباره تسهیلات و فرصت هایی که جامعه برای آنان قرار داده است;
5. تجهیز پلیس برای مقابله جدّی با باندهای مخوف انواع گوناگون بزهکاری اجتماعی در جامعه;
6. اقدامات امنیتی برای مراکز حساس تجاری، بانکی و... .
ب. راهکارهای شناسایی مشکلات نوجوان و جوانان
علاوه بر اقدامات پیش گیرانه، شناسایی راهکارهایی برای شناخت مشکلات نوجوانان و جوانان امری لازم و ضروری است. مواردی چند در این زمینه مطرح است:
1. شناخت نیازهای روانی و کیفیت ارضای این نیازها در شادابی و نشاط فرد بسیار مؤثر است و ارضا نشدن آن و یا ارضای ناقص آن، اثرات نامطلوب بر جای گذاشته و زندگی را به کام فرد تلخ می کند و فرد را به انحراف می کشاند.
2. توجه به مشکلات جسمانی فرد، مشکلاتی همچون اختلال در گویایی، بینایی، شنوایی، جسمانی و عقب ماندگی ذهنی.
3. توجه به مشکلات آموزشی، مانند ناتوانی در یادگیری، ترک تحصیل، افت تحصیلی، بی توجهی به تکالیف درسی و تقلب در درس.
4. توجه به مشکلات عاطفی، روانی، همچون افسردگی، خیال بافی، بدبینی، خودکم بینی، خودبزرگ بینی، زود رنجی، خودنمایی، ترس، اضطراب، پرخاشگری، حسادت، کم حرفی و وسواس.
5. توجه به مشکلات اخلاقی، رفتاری همچون تماس تلفنی و نامه نگاری با جنس مخالف، معاشرت با جنس مخالف، شرکت در مجالس، خود ارضایی، چشم چرانی، فرار از منزل، غیبت از مدرسه، اقدام به خودکشی، سرقت، دروغگویی، اعتیاد، ولگردی و...
ج. وظایف خانواده
خانواده ها نیز وظایفی در مقابل پیش گیری از جرم و بزهکاری فرزندان دارند که به برخی از آن ها اشاره می گردد:
1. دوستی با فرزند و حذف فاصله والدین با فرزندان، به گونه ای که آنان به راحتی مشکلات و نیازهای خود را به والدین بگویند;
2. تقویت اعتقادات فرزند، به ویژه در کودکی و نوجوانی، در کنار پای بندی عملی والدین به آموزه های دینی;
3. ایجاد سازگاری در محیط خانه;
4. ایجاد بستر مناسب برای احساس امنیت، آرامش، صفا و صمیمیت و درک متقابل والدین و فرزندان;
5. تلاش در جهت تأمین نیازهای مادی و معنوی فرزندان توسط والدین;
6. توجه به نیازهای روحی و عاطفی اطفال و نوجوانان و ایجاد فضای مطلوب و آرام در خانواده;
7. مراقبت والدین نسبت به اعمال و رفتار فرزندان خود;
8. برنامه ریزی مناسب برای تنظیم اوقات فراغت نوجوانان و جوانان;
9. نظارت جدّی والدین نسبت به دوست یابی فرزندان.
د. وظایف سایر نهادها
علاوه بر خانواده، سایر نهادها از جمله مجموعه حاکمیت، آموزش و پرورش، نهاد قضایی، بهزیستی و... نیز در این زمینه وظایفی دارند که به برخی از آن ها اشاره می گردد:
1. تقویت ارتباط میان والدین دانش آموزان با مربیان و عدم واگذاری مسئولیت تربیت فرزندان به مدرسه یا خانواده به تنهایی;
2. تقویت مراکز مشاوره ای مفید و کارامد در مدارس;
3. بها دادن به مسئله ترک تحصیل و یا اخراج دانش آموزان از مدرسه و ضرورت ارتباط با خانواده های آنان;
4. ضرورت آشنایی نیروهای نظامی و انتظامی با انحرافات اجتماعی و نحوه برخورد با آنان;
5. اعمال مجازت های سنگین، علنی و جدی (در ملأ عام) برای باندهای فساد، اغفال و...;
6. تقویت نظارت های اجتماعی رسمی و دولتی و نیز نظارت های مردمی و محلی از جمله امر به معروف و نهی از منکر برای پاکسازی فضای جامعه و تعدیل آزادی های اجتماعی;
7. برنامه ریزی اصولی و صحیح برای اشتغال در جامعه، رفع بی عدالتی، و پی گیری منطقی نیازهای جوانان، تأمین امنیت و نیاز شهروندان;
8. جلوگیری از مهاجرت های بی رویه به شهرهای بزرگ و جلوگیری از پرداختن جوانان به اشتغال های کاذب مثل کوپن فروشی، سیگار فروشی، نوارفروشی و...;
9. ایجاد مراکز آموزشی، ورزشی، تفریحی، مشاوره ای برای گذران اوقات فراغت نوجوانان و جوانان;
10. ایجاد تسهیلات لازم برای جوانان و نوجوانان از قبیل وام ازدواج، وام مسکن، وام اشتغال، و...;
11. ایجاد بستر مناسب برای ایجاد بیمه همگانی، بیمه بی کاری، و برخورداری نوجوانان و جوانان از تسهیلات اجتماعی و...;
12. فراهم کردن موقعیت ها و بسترهای لازم در جامعه تا زندانیان پس از آزادی از زندان مورد پذیرش جامعه واقع شوند و شغل آبرومندانه ای به دست آورند; در غیر این صورت، مجدداً دست به اقدامات بزهکارانه خواهند زد;
13. از آن رو که از جمله عوامل مؤثر در ارتکاب جرم، بی کاری و فقر می باشد، می بایست با برنامه ریزی دقیق، که نیاز به عزم ملی دارد، نسبت به اشتغال در جامعه و ریشه کنی فقر و بی کاری اقدام لازم و بایسته صورت گیرد.
پینوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
1ـ هدایت الله ستوده، آسیب شناسى اجتماعى، (تهران: نشر آواى نور، 1379)، ص 14و15.
2ـ همان.
3ـ همان، ص 50.
4ـ همان، ص 75 ـ 80
5ـ مجله ایران جوان، ش 149، ص 4.
6ـ محمدرضا طالبان، دیندارى و بزهکارى، تهران، فجر اسلام، 1380، ص 38.
7ـ مجله زن روز، ش 1773، ص 14.
8ـ على اصغر قربان حسینى، جرم شناسى و جرم یابى سرقت، تهران، جهاد دانشگاهى، 1371، ص 31.
9ـ همان.
10ـ محمد فولادى، برسى میزان و عوامل اقتصادى ـ اجتماعى مرتبط با سرقت در میان جوانان شهر قم، قم، سازمان مدیریت و برنامه ریزى، 1382، ص 167.
11ـ عباس عبدى، آسیب شناسى اجتماعى، قم، سپهر، 1371، ص 455.
12ـ همان.
13ـ همان.
14ـ محمد فولادى، پیشین، ص 174.
15ـ على حسین نجفى ابرندآبادى، «بزهکارى و شرایط اقتصادى»، مجله تحقیقات حقوقى، ش 9، سال 1370.
16ـ مجله کتاب زنان، ش 15، ص 67.
17ـ محمد فولادى، پیشین، ص 174.
18 هفته نامه خبرى علمى برنامه، ش 35، 5/7/1382، ص 4.
19ـ آنتونى گیدنز، جامعه شناسى، ترجمه منوچهر صبورى، تهران، نشر نى، 1373، ص 140.
20ـ دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، جامعه شناسى روش هاى درمان گروهى، ص 5.
21ـ ر.ک: جعفر سخاوت، جامعه شناس انحرافات اجتماعى، چ چهارم، تهران، دانشگاه پیام نور، 1376.
22ـ رابرتسون یان، درآمدى بر جامعه، ترجمه حسین بهروان، مشهد، آستان قدس رضوى، 1372، ص 170.
23ـ محمد فولادى، پیشین، ص 163.
24ـ محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، کتاب «الایمان و الکفر مجالسة اهل المعاضى»، ذیل حدیث 3.
25ـ نهج البلاغه، خ 86، ص 11.
26ـ محمدبن یعقوب کلینى، پیشین، حدیث 3.
27ـ المینگرت رونالوس، کودک و مدرسه، ترجمه شکوه نوابى نژاد، تهران، رشد، 1368، ص 69.
28ـ مجله کتاب زنان، ش 15، ص 65.
29ـ همان.
30ـ مجله ایران دخت، ش 17، ص 13.
31ـ مجله کتاب زنان، ش 15، ص 66.
32ـ ر.ک به: هانرى لوى برول و دیگران، حقوق و جامعه شناسى، ترجمه مصطفى رحیمى و دیگران، تهران، سروش، 1371.
استیفن کینزر در کتاب "همه مردان شاه"، قصه ای از رضاه شاه نقل میکند که جلوهای از دیکتاتوری معطوف به تامین مصالح اکثریت، ولی توام با نقض حقوق بشر و سایر اصولی است که علی القاعده نباید نقض شوند.
کینزر مینویسد که رضا شاه به همدان رفت و دید که شهر گرفتار کمبود نان است. علت را جویا شد، به او گفتند نانوایان همدان از پخت نان امتناع میورزند. دیکتاتور هم برای مبتلانشدن مردم همدان به قحطی، دستور داد اولین نانوایی را که در راه دیدند، به تنور اندازند تا سایر نانواها حساب کار دستشان بیاید! و چون نانوای اول به تنور شد، از فردا صبح تمام نانواییهای شهر پر از نانِ ارزان بود!
اکبر هاشمی رفسنجانی هم در کتابش درباره امیرکبیر، به نقل از مورخین نوشته است که امیرکبیر از دزدیهای فراوان در ایران به تنگ آمده بود و روزی دستور داد عدهای از دزدان را با گچ و سیمان به دیوار ببندند و طناب بر گردن آنها بیفکنند و سر دیگر طناب را به اسبها ببندند و اسبها را شلاق دویدن بزنند! و چو اسبها دویدند، سر سارقان به یغما رفت تا آن سارقان بیسر، درس عبرت سایر سارقان شوند. چنین شد که دزدی در ایران کمتر شد!
این شیوه از مدیریت در عرصه عمومی، شیوهای ارادهگرایانه و بیتوجه به قوانین مقبول بشر و واقعیتهای جامعه است. یعنی حاکم و تصمیمگیرنده، ارادهاش را که معطوف به تامین مصالح عمومی است، بیتوجه به اصول اساسی، اعمال میکند.
در دو مثال مذکور، رضا شاه و امیرکبیر در برخورد با متخلفان کاری به حقوق بشر غربی و حتی باید و نبایدهای شرعی نداشتند. آنها برای تامین مصلحتی عمومی، "ارادهای معطوف به مجازات" را محقق کردند تا حساب کار دست افراد نابکار بیاید.
در واقع در این شیوه مدیریت ارادهگرایانه، به قواعد علم الاقتصاد و علم الاجتماع توجهی نمیشود. تصمیمگیرندگان احساس میکنند معضلات اجتماعی را میتوان با اعمال ارادهای خاص حل و فصل کرد. مثلاً مشکل کمبود نان با مجازات شدید نانوا حل می شود نه با پیروی از قوانین علم اقتصاد. و یا کثرت سرقت در جامعه، با کندن سر دزدان حل و فصل میشود!
فارغ از نقدهایی که به روایی اخلاقی چنین روشی وارد است، منتقدان این روش معتقدند که جامعه با اراده شخص یا گروهی خاص سامان نمییابد. یعنی این طور نیست که بیتوجه به ریشه کن کردن علل دزدی، بتوان با وضع مجازاتهای شدید علیه سارقان، پدیده دزدی را در جامعه ریشه کن کرد و یا در حد قابل توجهی کاهش داد.
اما مدافعان ارادهگرایی در تحقق اهداف مطلوب، معتقدند که بسیاری از اموری که محصول قوانین حاکم بر زندگی بشر قلمداد میشود، در واقع ناشی از "تصور قانون" است. یعنی خیلی از امور نامطلوب را میتوان با ارادههای آهنین تغییر داد و این تصور که آن امور نامطلوب محصول قوانین لایتغیرند، توهمی بیش نیست. مثلاً میتوان افغانستان و نپال را هم دموکراتیک کرد و لازم نیست منتظر بمانیم تا سطح سواد و ثروت در این جوامع به حد معینی برسد تا بعد باب تاسیس حکومتی مدرن و آزاد در این کشورها گشوده شود.
حکایت تصمیم کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال برای کسر امتیاز از تیمهایی که در تماشاگرانشان در لیگ برتر به داور و یا بازیکنان حریف فحاشی میکنند، حکایت ارادهگرایی "گروهی اندکشمار" برای حل معضلات اجتماعی است.
ورزشگاههای فوتبال در ایران، سالهاست که عرصه فحاشی و لمپنیسم و بیفرهنگیاند. این واقعیت آشکاری ست که همه ناظران بیطرف آن را تایید میکنند. مردم در ایران صرفاً برای لذتبردن از فوتبال به ورزشگاه نمیروند. آنها به استادیومها می روند تا عقدههای اجتماعیشان را هم خالی کنند. اینکه به بهانه یک خطای بازیکن حریف بر روی بازیکن تیم خودی، رکیکترین دشنامها نثار خانواده بازیکن خطاکار می شود، نشانه خالیشدن خشمی فراتر از خشم ناشی از یک خطای بازیکنی خطاکار است. تماشاگران از چیزهای دیگری هم عصبانیاند و دق و دلیشان را بر محسن بنگر یا آقای داور خالی میکنند!
این طرز رفتار بی قاعده، که نشانه بارز آنومی و بیهنجاری در جامعه فوتبال ایران است، در اثر سالها مسامحه و آسانگیری تصمیمگیرندگان ورزش فوتبال در ایران، در ورزشگاههای ایران نهادینه شده است. در دهه 1360 اگر به استادیوم آزادی میرفتی، توهین به بازیکنان و مربیان تیم حریف، معمولاً در قالب تمسخر چاقی بدن و درازی دماغ آنها بود! داور هم حداکثر یک شیر سماور نصیبش میشد! ولی الان فحش دادن به خانواده بازیکن و مربی و داور، امر رایجی است. آن هم چه فحشهایی که نگو و نپرس! قبلاً اقلیتی از تماشاگران توهینهایی رقیق را نثار بازیکن و مربی و داور میکردند، الان اکثریت آنها چنین میکنند.
به راستی در برابر این جنون دستهجمعی اکثریت تماشاگران، چه کار میتوان کرد؟ مرّ قوانین فوتبال در ایران، میگوید کسر امتیاز بابت فحاشی تماشاگران یک تیم به داور یا بازیکن حریف، مجاز است. اما هوشنگ نصیرزاده در این باره میگوید: " کسر امتیاز برای فحاشی توسط تماشاگران در فوتبال جهان وجود ندارد این بخش از ماد22 آیین نامه ایران رو اشتباه نوشته اند اما اگر بازیکنان شعار نژادپرستآنه بدهند میتوان امتیاز کسر کرد ولی کسر امنیاز برای سروصدا و فحاشی تماشاگران درست نیست." مطابق این توضیح، کسر امتیاز از یک تیم بابت فحاشی تماشاگرانش، عملی قانونی اما نامرتبط با قوانین فیفا است.
اینکه در آغاز لیگ برتر فصل جاری، کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال امتیازات چند تیم را کم کرده است تا تماشاگرانشان ادب شوند، ظاهراً نشانه عزم قاطع مقامات فوتبال ایران برای برخورد با نابهنجاریهای ورزشگاههای ایران است. ولی مشکل این شیوه برخورد، سوختن تیمها به پای تماشاگران است.
شاید در پاسخ به نکته فوق، گفته شود تیمی که از تشویق تماشاگرانش بهرهمند است، هزینه بدرفتاری تماشاگرانش را نیز باید بپردازد. ولی مساله اصلی اینجاست که کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال، حق اعتراض به کسر امتیاز را برای تیمها به رسمیت شناخته است. در این صورت، کافیست امتیاز کسر شده یک تیم بازگردد و امتیاز تیم دیگری بازنگردد تا هزار حرف و حدیث درباره نقش فدراسیون فوتبال در قهرمانی این یا آن تیم بر سر زبانها افتد.
از سوی دیگر، این احتمال نیز وجود دارد که بازیکنی در تیم میهمان، رفتاری در پیش گیرد که تماشاگران به فحاشی کنند تا از تیم میزبان امتیاز کم شود.
اینکه استقلال و یا هر تیم دیگری، از سی بازیاش در طول فصل 60 امتیاز بگیرد و هفت امتیازش توسط کمیته انضباطی کم شود، نتیجه قهرمانی لیگ برتر را از زمین چمن ورزشگاهها به کمیته انضباطی سوق میدهد.
اگر تماشاگران تیمهای لیگ برتر رفتارهای نابهنجار دارند – که دارند – آیا بهتر نیست که فقط تماشاگران را از حضور در ورزشگاهها محروم کنیم. عدم حضور تماشاگران در ورزشگاهها، خودش مجازاتی کافی برای تیمهای میزبان پرتماشاگر است. از قدیم گفتهاند سنگ بزرگ علامت نزدن است. آیا این کسر امتیاز نامنتظره در آغاز فصل، نشانه رها شدن عزم اصلاح فضای ورزشگاهها در ادامه فصل نخواهد بود؟
بهتر است کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال، در فصل جاری به محرومکردن قاطعانه و بیملاحظه تماشاگران فحاش مبادرت ورزد و اگر در پایان فصل هیچ تغییری در رفتار تماشاگران حاصل نشد، برای فصل آینده به فکر مجازاتهای شدیدتر باشد.
ارادهگرایی در برخورد با ناهنجاریها، خوب است ولی نباید فراموش کرد که اعمال ارادههای معطوب به اهداف مثبت، نباید به گونه ای باشد که در پایان کار، در اثر اعتراضات و فشارها، کل اراده معطوف به اصلاح امور، از دست برود.
مطالب جدید تر | مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.